مسمط بسیار زیبای شمس اصطهباناتی در میلاد امیرالمومنین علیه السلام

مسمط بسیار زیبای شمس اصطهباناتی در میلاد امیرالمومنین علیه السلام:

بانوی آفاق آنکه داشت پوشیده از تقوی جسد
دور از جناب عفتش چشم بد و دست حسد
تبت یدا اعداش را بسته به حبل من مسد
تا روز قرب منزلت پیش از همه زنها رسد
آنسان که در تعریف او دست تعقل نا رسد
چون آفتاب آن شیر زن افتاد در برج اسد
هم شیر حق را حامله هم نام او بنت اسد
دُرّ ولایت را نَبُد شایسته غیر از این صدف

روزی که با عجز و نیاز بر طرف مسجد زد قدم
دریافت بر خود حضرتش ازدرد زائیدن الم
میجست از فرط حیا خلوتسرائی محترم
در بارگاه کبریا برداشت دستی لاجرم
چون لایق شأنش نبد زایشگهی غیر از حرم
آمد ندای أُدخلی او را زحیّ ذوالکرم
یعنی تو غیر از مریمی باز آ و چون مریم مَرَم
چون خاصِّ فرزند توست رکن ومقام و مزدلف
 
چون دید صاحبخانه را از میهمان اکراه نه
شد با اجازت در درون جائی که کسرا راه نه
از طرز تشریفات او غیر از خدا آگاه نه
جز هیبت یزدان کسی دربان آن درگاه نه
حرفی در آن محرمسرا جز باءِ بسم الله نه
غیر از عنایات خدا با او کسی همراه نه
جز طفلک تسبیح خوان هم صحبتش دلخواه نه
نازم به این مام و پسر با اینهمه مجد و شرف

چون آرمید آن میهمان باب حرم مسدود شد
بر عقل و وهم آدمی ره بسته و محدود شد
آثار هر نامحرمی هرجا که بد مفقود شد
از بس جهان شد بیصدا گوئی بشر مفقود شد
پس هر چه را مایل بُدی با امر حق موجود شد
آرام شد اندام او ، تا ساعت موعود شد
نا گه چراغانی حرم زانوار آن مولود شد
از شرم خور شد منکسف وز بیم مه شد منخسف
 
چون دامن دخت اسد شد پایتخت کبریا
یعنی همایون مقدمی بالای آن بگرفت جا
شیر خدا دست خدا نور خدا حلم خدا
شاه زمین میر زمان داماد ختم اولیا
افتاد از ارزش قَدَر اِستاد از گردش قضا
تغییر کلی آمدی در روح و جسم ما سوی
اوضاع شد وضعی دگر از ما وقع تا ما وقف
 
این خانه را باید خدا در عرش معماری کند
آدم بنایش بر نهد جبریل هم یاری کند
آید خلیل الله در او یک چند حجاری کند
او را اولو العزمی دگر منقوش و گچکاری کند
اینسان خدا از خانه اش چندی پرستاری کند
تا ساعتی ازدوستی یک میهمانداری کند
وز میهمانداری دگر امر قوی جاری کند
پس نقشهای ما سلف بُد بهر این زیبا خلف

زان صبح روشن تا کنون از کعبه نور آید برون
نی نی که این تابندگی تا نفخ صور آید برون
تا روز حشر از شوق او حور از قصور آید برون
وان بوی مشکین تا ابد از زلف حور آید برون
شاید ز عشقش مرده هم مست از قبور آید برون
با نعره های یا علی از خاک گور آید برون
خصم عنود خیره سر آن روز کور آید برون
از خشم همچون اشتران اندر دهان آورده کف

آرامگاهش آن زمان چون دوش آغوش آمدی
هر دم شعاعش از جبین یا از بنا گوش آمدی
مادر ز نورانیتش مبهوت و خاموش آمدی
گز غیر از این مادر بدی یکباره بیهوش آمدی
دیدی که چشم مست او پس محو و مدهوش آمدی
گویا هزاران منتش یکباره بر دوش آمدی
سنگین شدی دوش و برش وز بیم و در جوش آمدی
زیرا که دیدی کرده جا عرش خدایش بر کتف

درّ عفیف پاکدل ماه زمین مهر زمان
مام علی بنت اسد روح روان جان جهان
در منتهای عافیت در سایهء امن و امان
اندر حرم شد میهمان بنهاد آن بار گران
در سایهء الطاف حق محفوظ و بی خوف و زیان
زان بعد بیرون شد چو مه میرفت شکرش بر زبان
شاه ولایت در کفش چون ماه بر سرو روان
حور از جلو غلمان ز پس می ریخت گل میکوفت دف

امشب که چهر آسمان دارد صفای دیگری
آورده با خود قرص مه الحق نکوتر منظری
تنها نه مه را آمده ، رخسار روح افزا تری
این تابناکی امشب است بر عارض هر اختری
باز است بر روی جهان از مبدا رحمت دری
ذوقی بود بر هر دلی شوری بود بر هر سری
اندر هوا آمیخته مشکین عبیری عنبری
خیزد سرور ازهر جهت ریزد نشاط ازهر طرف
 
خیل مسرت زیر ران در عین چالاکی بود
تیغ طرب بر جان غم در حال سفاکی بود
امشب مکن باور که کس از روز خود شاکی بود
از حالت دیگر کسان احوال من حاکی بود
هر جا شوی هر جا روی حرف از طربناکی بود
کو گوش جانت را رهی در سیر افلاکی بود
دانی که عیش آنجا فزون ار عالم خاکی بود
کاندر نشاط استاده اند خیل ملائک صف به صف

در تن نمیگنجد روان از عشرت و شادی دمی
گوئی نهانی دلبری معجز لبی عیسی دمی
از نو روانی میدمد در حالت هر آدمی
وز لعل دلکش مینهد بر زخم دلها مرحمی
یا غیر از این عالم خدا کردست خلقت عالمی
پر وسعتی پر نعمتی باغی بهشتی خرمی
کانجا نیابی هیچگه افسرده ی رنج وغمی
یا ناله ای یا حسرتی یا آه و آوخ یا اسف

بر گرد مه ریزش کنان ابری تفرج خیز بین
عقدی ز مروارید تر بر گردنش آویز بین
یا گوی دست افشار را اندر کف پرویز بین
چون بارگاه خسروی خاکی عبیر آویز بین
بوی بهارستان او در باغ عنبربیز بین
رفتار شیرین سیر او چون سرعت شبدیز بین
از مستی و وجد و خوشی جامش ز می لبریز بین
هر باغ را یک قطره اش بخشیده مستی و شعف

من خود ندانم کیستم ، هشیار یا دیوانه ام
در مسجدم یا صومعه ، در باغ یا در خانه ام
گشته است جنت مسکنم قصری بود کاشانه ام
خورشیدی از هر روزنی تابیده در ویرانه ام
من کز گدایی کمترم بر مسندی شاهانه ام
با دلبری همصحبتم کو شمع و من پروانه ام
با زلف و خالش میکشد نزدیک دام و دانه ام
هر دم برد از یک نگه، هوشم ز سر عقلم ز کف

گاهی خیالات درون ، سیر جهانم می دهد
گه هاتفی بر جان ندا از آسمانم می دهد
گه پیر روشن طلعتی خود را نشانم می دهد
از صبح فردا قصه ها ، تعلیم جانم می دهد
گه طبع سحر آسای من سحر بیانم میدهد
شهری چو آب زندگی اندر لسانم میدهد
گه از ترنمهای خوش دل بر زبانم می دهد
شد عید مولود علی ، شیر خدا ، شاه نجف

فرد ا زمین غوغا شود تا آسمان هفتمین
زیرا که از اوج فلک فوج ملک آ ید زمین
در دست هر یک دسته گل منشور سبز اندر جبین
آن دسته گلها چیده اند از باغ رب العالمین
منشور سبز آورده اند زانجا برای مسلمین
بر هر ورق بنوشته است با خط روشن اینچنین
بشری که آمد در وجود مولی امیر المؤمنین
میر عرب، فخر عجم، معجز نمای لو کشف

چون صبح فردا آفتاب از کوه بطحا سر زدی
روح القدس بی اختیار الله اکبر سر زدی
اول حصار کعبه را پیراهن دیگر زدی
زانگه درون خانه را آئین زیباتر زدی
لوحی به شکل یا علی بر بام و بر هر در زدی
نقشی به شکل جای پا در دوش پیغمبر زدی
بر کافران چشمک زدی لبخند بر خیبر زدی
یعنی رسد آنکس کزاو نسل عدوگردد تلف

یا علی

چه زمونه ای شده!

ﺑﺮ ﺍﺳﺎﺱ ﯾﮏ ﺟﺮﯾﺎﻥ ﻭﺍﻗﻌﯽ:

ﺗﻮﻱ ﻳﮑﻲ ﺍﺯ ﺑﻬﺘﺮﻳﻦ ﻣﺮﺍﮐﺰ ﻓﺮﻭﺵ ﻟﭗ ﺗﺎﭖ ﻭ ﮐﺎﻣﭙﻴﻮﺗﺮ ﺗﻬﺮﺍﻥ ﻣﻐﺎﺯﻩ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩﻡ. ﺭﻭﺯ ﺍﻓﺘﺘﺎﺡ ﺑﻮﺩ. ﮐﻠﻲ ﻭﻗﺖ ﻭ ﻫﺰﻳﻨﻪ ﺻﺮﻑ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩﻡ ﺗﺎ بهترین ﺩﮐﻮﺭ ﻣﻤﮑﻦ ﺭﻭ ﺑﺮﺍﻱ ﻣﻐﺎﺯﻩ ﻃﺮﺍﺣﻲ ﮐﻨﻢ ﻭ ﺑﺴﺎﺯﻡ. ﻫﺮ ﮐﻲ ﺭﺩ ﻣﻲ ﺷﺪ ﺗﺒﺮﻳﮏ ﻣﻲ ﮔﻔﺖ. ﻫﻤﻪ ﺍﺯ ﺩﮐﻮﺭ ﺗﻌﺮﻳﻒ ﻣﻲ ﮐﺮﺩﻥ، ﺍﻭﻥ ﻫﻢ ﺗﻮﻱ ﺍﻳﻦ ﭘﺎﺳﺎﮊ ﮐﻪ ﻫﺮ ﻣﻐﺎﺯﻩ ﺑﺮﺍﻱﺧﻮﺩﺵ ﺳﻤﺒﻞ ﺯﻳﺒﺎﻳﻲ ﺑﻮﺩ.
ﺗﻌﺪﺍﺩﻱ ﺍﺯ ﻫﻤﺴﺎﻳﻪ ﻫﺎ ﺑﺮﺍﻱ ﺗﺒﺮﻳﮏ ﺍﻭﻣﺪﻥ ﺗﻮﻱ ﻓﺮﻭﺷﮕﺎﻩ. ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﮐﻠﻲ ﺗﻌﺮﻳﻒ ﻭ ﺍﺑﺮﺍﺯ ﻣﺤﺒﺖ، ﺭﻓﺘﻦ. ﻣﻮﻗﻊ ﺭﻓﺘﻦ ﻳﮑﻲ ﺍﺯ ﻫﻤﺴﺎﻳﻪ ﻫﺎ ﮐﻪ ﻣﺮﺩﻱﺣﺪﻭﺩﺍً 50-45 ﺳﺎﻟﻪ ﺑﻮﺩ، ﺑﻪ ﻣﻦ ﮔﻔﺖ : ﺩﮐﻮﺭﺕ ﻓﻮﻕ ﺍﻟﻌﺎﺩﻩ ﺯﻳﺒﺎﺳﺖ، ﺍﻣﺎ ﺍﻭﻥ ﺗﺎﺑﻠﻮﻳﻲ ﮐﻪ ﺍﻭﻧﺠﺎ ﺯﺩﻱ،ﮐﻼﺱ ﻣﻐﺎﺯﻩ ﺭﻭ ﭘﺎﻳﻴﻦ ﻣﻴﺎﺭﻩ . ﺩﻳﮕﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﺑﻪ ﺍﻳﻦ ﭼﻴﺰﺍﯼ ﻣﺬﻫﺒﻲ ﺍﻫﻤﻴﺖ ﻧﻤﻲ ﺩﻥ.
ﺍﮔﻪ ﺑﻪ ﺟﺎﻱ ﺍﻭﻥ ﻳﻪ ﺑﻄﺮﻱ ﺧﺎﻟﯽ ﻣﺸﺮﻭﺏ ﺑﺬﺍﺭﻱ ﮐﻠﻲ ﺯﯾﺒﺎﺗﺮ ﻣﯿﺸﻪ ﻭ ﻓﺮﻭﺷِﺖ ﺭﻭ ﺑﻴﺸﺘﺮ ﻣﻲ ﮐﻨﻪ
ﺑﺮﮔﺸﺘﻢ ﺩﻳﺪﻡ ﺩﺍﺭﻩ ﺑﻪ ﺗﺎﺑﻠﻮﻳﻲ ﺍﺷﺎﺭﻩ ﻣﻲ ﮐﻨﻪ ﮐﻪ ﺑﺎﻻﻱ ﺳﺮﻡ ﺯﺩﻩ ﺑﻮﺩﻡ ﻭ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺑﻮﺩ :

"ﺍَﻻ ﺍِﻥَّ ﺧﺎﺗَﻢَ ﺍﻟْﺎَﺋِﻤَّﺔِ ﻣِﻨَّﺎ ﺍﻟْﻘﺎﺋِﻢَ ﺍﻟْﻤَﻬْﺪِﻯَّ"
ﻳﻪ ﻟﺤﻈﻪ ﺗﻤﺎﻡ ﺑﺪﻧﻢ ﻳﺦ ﮐﺮﺩ . ﺧﻴﻠﻲ ﺳﻌﻲ ﮐﺮﺩﻡ ﻋﺼﺒﺎﻧﻲ ﻧﺸﻢ ! ﺗﻮ ﺭﻭﻱ ﻣﻦ وایساده ﺩﺍﺭﻩ ﻣﻬﻤﺘﺮﻳﻦ ﺭﮐﻦ ﺍﻋﺘﻘﺎﺩﻱ ﻣﻦ ﺭﻭ ﺑﺎ ﭼﻲ ﻣﻘﺎﻳﺴﻪ ﻣﻲ ﮐﻨﻪ؟ !!
ﺧﻮﺩﻣﻮ ﺟﻤﻊ ﻭ ﺟﻮﺭ ﮐﺮﺩﻡ ﻭ ﮔﻔﺘﻢ : ﺍﮔﻪ ﻓﺮﺻﺖ ﺩﺍﺭﻳﻦ ﭼﻨﺪ ﺩﻗﻴﻘﻪﺑﺎ ﻫﻢ ﺻﺤﺒﺖ ﮐﻨﻴﻢ؟
ﮔﻔﺖ : ﻣﻮﺭﺩﻱ ﻧﺪﺍﺭﻩ
ﭼﻨﺪ ﺩﻗﻴﻘﻪ ﺍﻱ ﻫﺮ ﭼﻲ ﺑﻠﺪ ﺑﻮﺩﻡ ﺩﺭ ﺩﻓﺎﻉ ﺍﺯ ﺩﻳﻦ ﮔﻔﺘﻢ؛ ﻭﻟﻲﺯﻳﺮ ﺑﺎﺭ ﻧﻤﻲ ﺭﻓﺖ. ﮔﺮﻡ ﺻﺤﺒﺖ ﺑﻮﺩﻳﻢ ﮐﻪ ﻳﮏ ﺁﻗﺎﻱ ﺷﻴﮏ ﭘﻮﺵ ﺑﻪ ﻫﻤﺮﺍﻩ ﻳﮏ ﺧﺎﻧﻢ ﻧﺴﺒﺘﺎً ﺑﺪ ﺣﺠﺎﺏ ﻭﺍﺭﺩ ﺷﺪﻥ.
ﺷﺮﻭﻉ ﮐﺮﺩﻥ ﺑﻪ ﻗﻴﻤﺖ ﮐﺮﺩﻥ ﻭ ﺍﻃﻼﻋﺎﺕ ﮔﺮﻓﺘﻦ. ﺑﻪ ﻫﻤﺴﺎﻳﻪ ﺍﻡﮔﻔﺘﻢ : ﭼﻮﻥ ﻣﻦ ﺍﺯ ﺷﻤﺎ ﺧﻮﺍﺳﺘﻢ ﺑﻤﻮﻧﻴﺪ، ﺍﮔﻪ ﻣﻲ ﺧﻮﺍﻳﺪ ﺑﺮﻳﺪ ﺗﺎ ﺑﻌﺪﺍً ﺑﺎ ﻫﻢﺻﺤﺒﺖ ﮐﻨﻴﻢ ﮔﻔﺖ : »ﻧﻪ. ﻣﻲ ﺷﻴﻨﻢ ﺗﺎ ﮐﺎﺭ ﺍﻳﻨﺎ ﺗﻤﻮﻡ ﺑﺸﻪ
ﻫﻲ ﻗﻴﻤﺖ ﮐﺮﺩﻥ، ﺗﺎ ﺭﻭﻱ ﻳﮏ ﻣﺪﻝ ﺑﻪ ﻧﺘﻴﺠﻪ ﺭﺳﻴﺪﻥ . ﻭﻗﺘﻲﻗﻴﻤﺖ ﺭﻭ ﺑﻬﺸﻮﻥ ﮔﻔﺘﻢ ﺧﺎﻧﻤﻪ ﮔﻔﺖ : ﻣﺎ ﻫﻤﻴﻦ ﻣﺪﻝ ﺭﻭ ﺑﺎ 30 ﻫﺰﺍﺭ ﺗﻮﻣﻦ ﻗﻴﻤﺖ ﮐﻤﺘﺮ ﺗﻮﻱ ﻳﻪ ﻣﻐﺎﺯﻩﺩﻳﮕﻪ ﺩﻳﺪﻳﻢ. ﺑﻬﻤﻮﻥ ﮐﻤﺘﺮ ﺑﺪﻳﻦ ﮔﻔﺘﻢ : »ﻧﻤﻲ ﺷﻪ. ﻗﻴﻤﺖ ﻣﺎ ﺍﻳﻨﻪ
ﮔﻔﺖ :  ﺑﺒﻴﻦﺁﻗﺎ ! ﮔﺮﻭﻥ ﺗﺮ ﻫﻢ ﺑﺪﻳﻦ ﻣﺎ ﺍﺯ ﺷﻤﺎ ﺧﺮﻳﺪ ﻣﻲ ﮐﻨﻴﻢ؛ ﻭﻟﻲ ﺗﺨﻔﻴﻒ ﺑﺪﻳﻦ
ﺧﻼﺻﻪ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﮐﻠﻲ ﭼﻮﻧﻪ ﺯﺩﻥ ﺑﺎ 30 ﻫﺰﺍﺭ ﺗﻮﻣﻦ ﺗﺨﻔﻴﻒ ﺧﺮﻳﺪﮐﺮﺩﻥ.
ﻣﻮﻗﻊ ﺑﻴﺮﻭﻥ ﺭﻓﺘﻦ ﺧﺎﻧﻤﻪ ﺑﺮﮔﺸﺖ ﻭ ﮔﻔﺖ :
ﻣﻲ ﺩﻭﻧﻴﺪ ﭼﺮﺍ ﺧﻮﺍﺳﺘﻴﻢ ﺍﺯ ﺷﻤﺎ ﺧﺮﻳﺪ ﮐﻨﻴﻢ؟ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﻭﻥ ﺗﺎﺑﻠﻮﻱ ﻧﺎﻡ ﺍﻣﺎﻡ ﺯﻣﺎﻥ ﻋﻠﯿﻪ ﺍﻟﺴﻼﻡ ﮐﻪ ﺑﺎﻻﻱ ﺳﺮﺗﻮﻥ ﺯﺩﻳﻦ ﻣﻦ ﺑﺮﺍﻱ ﺑﺪﺭﻗﻪ ﻣﺸﺘﺮﯾﻬﺎ ﭘﺸﺖ ﺳﺮﺷﻮﻥ ﺭﺍﻩ ﺍﻓﺘﺎﺩﻡ ﮐﻪ ﺩﻳﺪﻡﻫﻤﺴﺎﻳﻪ ﺍﻡ ﭘﺎﺷﺪ،
ﮔﻔﺘﻢ : ﺁﻗﺎ ﺣﺎﻻ ﺑﺮﻣﻲ ﮔﺮﺩﻡ ﺻﺤﺒﺖ ﻣﻲ ﮐﻨﻴﻢ.
ﻣﺸﺘﺮﻳﺎ ﺭﻭ ﮐﻪ ﺗﺎ ﺩﻡ ﺩﺭ ﻣﺸﺎﻳﻌﺖ ﮐﺮﺩﻡ، ﺑﺮﮔﺸﺘﻢ ﺩﻳﺪﻡ ﻫﻤﺴﺎﯾﻪﺍﻡ ﺭﻭ ﺑﻪ ﺗﺎﺑﻠﻮ ﻭﺍﯾﺴﺘﺎﺩﻩ ﺍﺷﮏ ﺗﻮ ﭼﺸﻤﺶ ﺟﻤﻊ ﺷﺪﻩ ﻭ ﺑﺎ ﺑﻐﺾ ﻣﻴﮕﻪ :  ﺁﻗﺎ ﻏﻠﻂ ﮐﺮﺩﻡ. ﻣﻲ ﺧﻮﺍﺳﺘﻴﻦ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺑﻔﻬﻤﻮﻧﻴﺪ، ﻓﻬﻤﻴﺪﻡ. ﻏﻠﻂ ﮐﺮﺩﻡ. ﺑﺒﺨﺸﻴﺪ...

علامه امینی

علامه امینی فرموده اند: برای تالیف کتاب الغدیر چهل سال روزی۱۶ ساعت مطالعه کردم که ۱۰هزار کتاب بطور کامل مطالعه و به ۱۰۰هزارکتاب مراجعه داشتم .

هرگاه پشت میز خود می نشستم که الغدیر را بنویسم مثل این که امیرالمومنین(ع) را در کنار میز می دیدم که مطالب را به من دیکته می کند.

علمای اهل تسنن گفتند اگر بخواهیم با الغدیر مبارزه کنیم ابتدا باید کتابهای خودمان را نابود کنیم.

با این کتاب تا به حال چندین سنی شیعه شده اند و این کتاب فراهم آورنده وحدت حول محور حق است.

(رک مقاله شهید مطهری پیرامون الغدیر و وحدت)

براي شادي روح فخر شیعه، علامه اميني صلواتي (با عجّل فرجهم) همراه با فاتحه تقديمشان كنيم.

تو حاضری بی آن كه غيبت كرده باشی!

به مناسبت نیمه شعبان میلاد آقا امام زمان (عج)


یا بقیة الله

 گاهی اگر با ماه صحبت كرده باشی
از ما اگر پيشش شكايت كرده باشی

گاهی اگر در چاه مانند پدر آه
اندوه مادر را حكايت كرده باشی

گاهی اگر زير درختان مدينه
بعد از زيارت استراحت كرده باشی

گاهی اگر بعد از وضو مكثی كنی تا
آيينه يي را غرق حيرت كرده باشی

در سال های سال دوری و صبوری
چشم انتظاری را شفاعت كرده باشی

حتی اگر بی آن كه مشتاقان بدانند
گاهی نمازی را امامت كرده باشی

يا در لباس ناشناسی در شب قدر
از خود حديثی را روايت كرده باشی

يا در ميان كوچه های تنگ و خسته
نان و پنير و عشق قسمت كرده باشی

پس بوده يی و هستی و می آيی از راه
تا حق دل ها را رعايت كرده باشی

پس مردمك های نگاه ما عقيم اند
تو حاضری بی آن كه غيبت كرده باشی!

شاعر: نغمه مستشار نظامی

تو بدین همه لطافت که ز حور دل ربودی ...

یا صاحب الزمان

تو بدین همه لطافت که ز حور دل ربودی
ز چه بر من سیه رو در دوستی گشودی

ز ازل مرا ارادت به تو بوده از سعادت
چو سرشته شد گل من تو دل مرا ربودی

به کسی اسیر بودم که ورا ندیده بودم
چو دو چشم‌ خود‌ گشودم‌ به‌ خدا قسم‌ تو بودی

نه به روزگار بودم نه، حقیر و خوار بودم
تو مرا عزیز کردی تو به عزتم فزودی

ساعات عمر من همگی غرق غم گذشت ...

شعری از حمیدرضا برقعی عزیز:

یا صاحب الزّمان (عج)

ساعات عمر من همگی غرق غم گذشت
دست مرا بگیر که آب از سرم گذشت

مانند مرده ای متحرک شدم بیا
بی تو تمام زندگی ام در عدم گذشت

می خواستم که وقف تو باشم تمام عمر
دنیا خلاف آنچه که می خواستم گذشت

دنیا که هیچ, جرعه ی آبی که خورده ام
از راه حلق تشنه ی من مثل سم گذشت

بعد از تو هیچ رنگ تغزل ندیده ایم
از خیر شعر گفتن, حتی قلم گذشت

تا کی غروب جمعه ببینم که مادرم
یک گوشه بغض کرده, که این جمعه هم گذشت...

مولا شمار درد دلم بی نهایت است
تعداد درد من به خدا از رقم گذشت

حالا برای لحظه ای آرام می شوم
ساعات خوب زندگی ام در حرم گذشت 

این روضه خوان پیر از آخر شروع کرد

این بار بی مقدمه از سر شروع کرد
این روضه خوان پیر از آخر شروع کرد
 
مقتل گشوده شد همه دیدند روضه را
از جای بوسه های پیمبر شروع کرد
 
از تل دوید مرثیه قتلگاه را
از لا به لای نیزه و خنجر شروع کرد
 
از خط به خطّ مقتل گودال رد شد و
با گریه از اسیری خواهر شروع کرد
 
این جا چقدر چشم حرامی به خیمه هاست!
طاقت نداشت از خط دیگر شروع کرد
 
بر سر گرفت گوش عبا را و صیحه زد
از روضۀ ربودن معجر شروع کرد
 
برگشت، روضه را به تمامی دشت برد
از ارباً ارباً تن اکبر شروع کرد
 
لب تشنه بود خیره به لیوان نگاه کرد
از التهاب مشک برادر شروع کرد
 
هی دست را شبیه به یک گاهواره کرد
از لای لایِ مادر اصغر شروع کرد
 
تیر از گلوی کودک من در بیاورید!
هی خواند و گریه کرد و مکرر شروع کرد
 
غش کرد روضه خوان نفسش در شماره رفت
مدّاحی از کناره منبر شروع کرد:
 
ای تشنه لب حسین من ای بی کفن حسین!
دم را برای روضه مادر شروع کرد
 
یک کوچه باز کنید که زهرا رسیده است
مداح بی مقدمه از در شروع کرد
 
هیزم می آورند حرم را خبر کنید
این بیت را چه مرثیه آور شروع کرد
 
این شعر هم که قافیه هایش تمام شد
شاعر بدون واهمه از سر شروع کرد
 
محسن ناصحی 

آب را گل نكنيد . . .

آب را گل نكنيد . . . شايد از دور علمدار حسين، مشك طفلان بر دوش، زخم و خون بر اندام،‌ مي رسد تا كه از اين آب روان، پر كند مشك تهي، ببرد جرعه آبي برساند به حرم، تا علي اصغر بي شير رباب، نفسش تازه شود و بخوابد آرام . . . 

آب را گل نكنيد . . . كه عزيزان حسين، همگي خيره به راهند كه ساقي آيد، و به انگشت كرم،‌ گره كور عطش بگشايد . . .

آب را گل نكنيد . . . ‌كه در اين نزديكي،‌ عابدي تشنه لب و بيمار است، در تب و گريه اسير . . .

آب را گل نكنيد . . . كه بود مهريه مادرشان، نه همين آب كه هر جاي دگر، رود و نهري جاريست، مهر زهراي بتول است، از اين است كه من ميگويم،‌آب را گل نكنيد، آب را گل نكنيد . . .

 

صلي الله عليك يا مظلوم يا اباعبدالله الحسين (ع)

مكسّر تيجان الجبابرة

چند روز پیش شعری بصورت صوتی به دستم رسید که خیلی به من حال معنوی داد. 

نجوای حضرت زینب سلام الله علیها با حضرت اباالفضل العباس علیه السلام است.

به شما پیشنهاد می دهم بخوانید و گوش کنید. البته فقط در همین ایام. چون شعر آن واقعا سنگین است.

 

مكسّر تيجان الجبابرة. 

شاعر و خواننده شعر: آقاي دکتر سيّد محمّدعلي حسيني لواساني

 

لینک فایل صوتی

 

متن شعر در ادامه مطلب

 

التماس دعا

ادامه نوشته

مدح الفبایی امیرالمؤمنین علی علیه السلام

الف: امیر المومنین و حیدر استی

ب: به شهر علم پیغمبر در استی


پ: پناه آسمانها و زمینی

ت: تو نور مهر و ماه و اختر استی


ث: ثریا تاثری آیات مدحت

ج: جهانی ماورای باور استی


چ: چه گویم کفو زهرای بتولی

ح: حریم آن وجود اطهر استی


خ: خداوند نبرد و کارزاری

د: دلاور پهلوان خیبر استی


ذ: ذلیل تیغ تو گردن فرازان

ر: رجز خوانی و خود صد لشکر استی


ز: زمین از صیحه خشم تو لرزان

ژ: ژیان شیردلیر و صفدر استی


س: سزد جز تو که را در بیت میلاد

ش: شهید سجده گاه و منبر استی


ص: صلای ناطق قرآن حقی

ض: ضحی و شمس و نور و کوثر استی


ط: طواف اهل ایمان گرد رویت

ظ: ظهور آشکار داور استی


ع: عطایت را همه شاهان گدایند

غ: غلام قنبرت اسکندر استی


ف: فراز دست ختم الانبیائی

ق: قرین مسند پیغمبر استی


ک: کسی جز تو نباشد جانشینش

گ: گواه صدق شرع انور استی


ل: لقای تو بهشت است و همین بس

م: مرا این که شفیع محشر استی


ن: نوید رستگاری و نجاتی

و: ولی مومنین و سرور استی


ه: هر آیینی به جز مهر تو کفر است

ی: یگانه میر و ماه و مهتر استی


شاعر : دکتر سید محمد علی حسینی لواسانی

چهار ذکر الهی در چهار حالت بحرانی

چهار ذکر الهی در چهار حالت بحرانی

حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) فرموده است: در شگفتم برای کسی که از چهار چیز بیم دارد، چگونه به چهار کلمه پناه نمی برد!

۱- در شگفتم برای کسی که ترس بر او غلبه کرده، چگونه به ذکر «حسبنا الله و نعم الوکیل» (سوره مباركه آل عمران آیه ۱۷۱) پناه نمی برد. در صورتی که خداوند به دنبال ذکر یاد شده فرموده است: پس (آن کسانی که به عزم جهاد خارج گشتند، و تخویف شیاطین در آنها اثر نکرد و به ذکر فوق تمسک جسند) همراه با نعمتی از جانب خداوند (عافیت) و چیزی زاید بر آن (سود در تجارت) بازگشتند، و هیچگونه بدی به آنان نرسید.

۲- در شگفتم برای کسی که اندوهگین است چگونه به ذکر «لا اله الا انت سبحانک انی کنت من الظالمین*» (سوره مباركه انبیاء آیه ۸۷) پناه نمی برد. زیرا خداوند به دنبال این ذکر فرموده است: «پس ما یونس را در اثر تمسک به ذکر یاد شده، از اندوه نجات دادیم و همین گونه مومنین را نجات می بخشیم.» (سوره انبیاء آیه ۸۸)

۳- در شگفتم برای کسی که مورد مکر و حیله واقع شده، چگونه به ذکر «افوض امری الی الله، ان الله بصیر بالعباد» (سوره مباركه غافر آیه ۴۴) ... پناه نمی برد. زیرا خداوند به دنبال ذکر فوق فرموده است: «پس خداوند (موسی را در اثر ذکر یاد شده) از شر و مکر فرعونیان مصون داشت.» (سوره غافر آیه ۴۵)

۴- در شگفتم برای کسی که طالب دنیا و زیباییهای دنیاست چگونه به ذکر «ماشاءالله لاحول و لاقوة الا بالله» (سوره مباركه كهف آيه 39) پناه نمی برد، زیرا خداوند بعد از ذکر یاد شده فرموده است: «مردی که فاقد نعمتهای دنیوی بود، خطاب به مردی که از نعمتها برخوردار بود) فرمود: اگر تو مرا به مال و فرزند، کمتر از خود می دانی امید است خداوند مرا بهتر از باغ تو بدهد.»

بحارالانوار، ج 90، 184 – 185، مؤسسه الوفاء، بيروت

زیارت ائمه اطهار علیهم السلام به نیابت از امام عصر عجّل الله تعالی فرجه

به نام خدا

دوستان گرامی می توانند حداقل هفته ای یک بار به آدرس های زیر وارد شده، و به نیابت از امام زمان علیه السلام، ائمّه علیهم السلام را زیارت نمایند.

(توجّه: زیارت امیرالمؤمنین علیه السلام، فقط ماهی یک بار میسّر است).

جهت تسهیل در مراجعه، برای اولین بار به هر یک از آدرس های زیر وارد شوید، و سپس در favorites به نام آن امام ذخیره کنید تا امکان دسترسی به آدرس مربوطه تسهیل شود.

1-   زیارت امیرالمؤمنین علیه السلام:

http://www.imamali-a.com/?part=482

2-   زیارت حضرت سیّدالشهدا علیه السلام:

http://www.imamhussain.org/enaba/

3-   زیارت حضرت اباالفضل العباس علیه السلام:

http://alkafeel.net/persian/zyara/view.php

4-   زیارت حضرت کاظم علیه السلام و زیارت حضرت جواد علیه السلام:

http://www.aljawadain.org/farsi/farsizeyara/forma.php

5-   زیارت حضرت رضا علیه السلام:

http://www.aqrazavi.org/index.php?module=pagesetter&func=viewpub&tid=21&pid=193

6-   زیارت حضرت هادی علیه السلام و حضرت عسکری علیه السلام:

http://www.alkafeel.net/samarra/zyara/view.php

7-   زیارت جناب مسلم بن عقیل:

http://www.masjed-alkufa.net/zyara09/veiw.php

یاعلی
التماس دعا

مناظره با ابوحنیفه

نقل شده كه دو نفر از شيعيان در گذرگاهي از بغداد به مجلس بزرگي رسيدند.

پرسيدند: "اين مجلس متعلّق به  كيست؟"

گفتند: "مجلس درس امام اعظم ابوحنیفه (از بزرگان اهل سنت) است ".

راوي مي گويد: "رفيق من كه اسمش فضل­ بن­ حسن بود و مردي وارد در مذهب شيعه و در عين حال آدمي بحّاث و با اطلاع از مباني مذهب بود، گفت من مي­روم و با اين مرد مباحثه مي­كنم."  

گفتم: "اين عالم بزرگي است و از عهدۀ بحث با او بر نمي آيي ".

گفت: "من معتقد به مذهب حق­ ام و حق مغلوب نمي شود ".

ادامه مطلب را در «ادامه مطلب» بخوانید.

ادامه نوشته

غفلت از یار، گرفتار شدن هم دارد

غفلت از یار، گرفتار شدن هم دارد
از شما دور شدن زار شدن هم دارد
 
هر که از چشم بیفتاد محلش ندهند
عبد آلوده شدن خار شدن هم دارد
 
عیب از ماست که هر صبح نمی بینیمت
چشم بیمار شده تار شدن هم دارد
 
همه با درد به دنبال طبیبی هستیم
دوری از کوی تو بیمار شدن هم دارد
 
آنقدر حرف در این سینه ی ما جمع شده
این همه عقده تلنبار شدن هم دارد
 
از کریمان فقرا جود و کرم می خواهند
لطف بسیار طلبکار شدن هم دارد
 
نکند منتظر مردن مایی آقا ؟!
این بدی مانع دیدار شدن هم دارد
 
ما اسیریم اسیر غم دنیا هستیم
عفلت از یار گرفتار شدن هم دارد
 
علی اکبر لطیفیان

سنگ مزار

با اینکه پر از امیدم از نزدیکی دیدار یار، اما:


ترسم که شعر سنگ مزار من این شود:

او هم جمال یوسف زهرا ندید و رفت


دلایل سلب توفیق از انسان

دلایل سلب توفیق از انسان از دیدگاه امام سجاد علیه السلام:

امام سجاد (عليه السلام) در قسمتى از دعاى «ابوحمزه» می فرمایند:


اَللّـهُمَّ اِنّي كُلَّما قُلْتُ قَدْ تَهَيَّأتُ وَ تَعَبَّأتُ وَ قُمْتُ لِلصَّلاةِ بَيْنَ يَدَيْكَ وَ ناجَيْتُكَ
                       اَلْقَيْتَ عَلَيَّ نُعاساً اِذا اَنَا صَلَّيْتُ
                                   وَ سَلَبْتَني مُناجاتِكَ اِذا اَنَا ناجَيْتُ

مالي كُلَّما قُلْتُ قَدْ صَلَحَتْ سَريرَتي ، وَ قَرُبَ مِنْ مَجالِسِ التَّوّابينَ مَجْلِسي ، عَرَضَتْ لي بَلِيَّةٌ اَزالَتْ قَدَمي وَ حالَتْ بَيْني وَ بَيْنَ خِدْمَتِكَ ...

ادامه در ادامه مطلب

ادامه نوشته

حدیثی پیرامون قضاء حوائج

آی مردم، یک زمان، صاحب زمانی داشتیم

سالیانی پیش بالی آسمانی داشتیم
بال پرواز کران تا بی کرانی داشتیم

روزها گردی اگر بر روی دلها می نشست
شب که می شد سنت خانه تکانی داشتیم

نذری روز ظهور مهدی موعودمان
صبح ها ، چله به چله ، عهد خوانی داشتیم

گاه گاهی جمعه ها اهل زیارت می شدیم
گاه گاهی میل سجده ، جمکرانی داشتیم

ثانیه ثانیه هامان پای آقا می گذشت
آی مردم، یک زمان، صاحب زمانی داشتیم

دعای اویس قرنی

راستي دوستان آيا تا به حال فکر کرده‌ايد که اگر به شما بگويند يک دعا و فقط يک دعاي مستجاب داريد، از خدا چه مي‌خواهيد؟ تصور کنيد اين فرصت اکنون در اختيار شماست، اما فقط براي يک درخواست! چه دعايي مي‌کنيد و چه مي‌خواهيد؟

داستان اويس قرني و داستان دعاي اويس قرني حکايت جالب و بسيار آموزنده‌اي است؛

روزي عده­­ اي از اصحاب کنار پيامبر جمع شده بودند، پيامبر فرمودند هر يک از شما يک دعاي مستجاب دارد، چه دعايي مي­کنيد؟

آنها همگي دعا کردند؛ يکي عاقبت به خيري خواست، چيزي که خيلي از افراد خواهان آن هستند، يکي دعا کرد که در گذر از پل صراط ايمن باشد، ديگري حاجت دنيايي داشت، و آن يکي سلامتي خواست و.... اين دعاها همگي خير هستند و معمولاً درخواستهاي ما نيز از همين چيزها است.

سپس پيامبر گرامي اسلام صلي الله عليه و آله رو به آن عده فرمودند که شما را سفارش مي­کنم به دعاي اويس قرن.

مي­دانيد که اويس قرني دو بار براي ديدار پيامبر به مدينه آمد. يک بار پيامبر تشريف نداشتند و بار ديگر پيامبر از دنيا رفته بودند. در دومين سفر اويس قرني به مدينه، عده‌اي سراغ او آمده، گفتند که براي ما چنين اتفاقي افتاد و پيامبر فرمودند من دعاي اويس قرني را به شما سفارش مي­کنم. حال اي اويس قرني اگر تو در آن جمع بودي چه دعايي مي‌کردي؟

اويس، غمزده و خونين جگر گفت: ديگرسودي ندارد. فرصت از دست رفت! آنها که حسابي متعجب شده بودند، پافشاري کردند که اويس دعاي خود را بگويد. اويس که حالا چشم ترش حال و هواي درون سينه‌اش را بازگو مي‌کرد، بالاخره لب به سخن گشود که اگر در آن بين بودم و يک دعاي مستجاب داشتم، دعا مي‌کردم خداوند سايه‌ي پيامبر را بر سر ما مستدام بدارد.

دوستان حالا هم پيامبر رحمت (صلوات الله عليه و آله) از بين ما رفته، هم اويس قرني. اما امام عصر عليه السلام هست، ما نيز هستيم، پس بياييد پيش از آن که پشيمان شويم و يا فرصت از دستمان برود، در دعا کم نگذاريم:

خدايا ظهور مهدي فاطمه را زودتر برسان!

اللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَ عَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَ في كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَ حافِظاً وَ قائِدا ‏وَ ناصِراً وَ دَليلاً وَ عَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَك َطَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً.

http://14setareh.blogfa.com

هدیه ی امام حسین (ع) به امیرکبیر

به مناسبت روز میلاد باسعادت حضرت اباعبدالله علیه السلام:

آیت الله اراکی فرمودند:
شبی خواب امیرکبیر را دیدم، جایگاهی متفاوت و رفیع داشت. پرسیدم:
چون شهیدی و مظلوم کشته شدی، این مرتبت نصیبت گردید؟
با لبخند گفت: خیر.
سؤال کردم چون چندین فرقه ضاله را نابود کردی؟
گفت: نه.
با تعجب پرسیدم: پس راز این مقام چیست؟
جواب داد: هدیه مولایم حسین (ع) است.
گفتم: چطور؟
با اشک گفت: آنگاه که رگ دو دستم را در حمام فین کاشان زدند؛ چون خون از بدنم میرفت تشنگی بر من غلبه کرد سر چرخاندم تا بگویم قدری آبم دهید؛ ناگهان به خود گفتم میرزا تقی خان! ۲تا رگت را بریدند این همه تشنگی! پس چه کشید پسر فاطمه؟ او که از سر تا به پایش زخم شمشیر و نیزه و تیر بود! از عطش حسین حیا کردم ، لب به آب خواستن باز نکردم و اشک در دیدگانم جمع شد. آن لحظه که صورتم بر خاک گذاشتند امام حسین آمد و گفت به یاد تشنگی ما ادب کردی و اشک ریختی؛ آب ننوشیدی این هدیه ما در برزخ، باشد تا در قیامت جبران کنیم.

همیشه برایم سوال بود که امیرکبیر که در کاشان به شهادت رسید، چگونه با امکانات آن زمان مزارش در کربلا است؟ جواب عشق به مولایش امام حسین (ع) بود.

لبخند رضایت پدر مهربان

بسم الله الرحمن الرحیم
السلام علیک یا نور الله الذی یهتدی به المهتدون

در خدمت امام رضا علیه السلام نشسته بود و مشغول گفتگو با حضرت بود که جمعی از اهل بصره برای ورود و دیدار ایشان اذن خواستند. امام به یونس دستور دادند که به پستوی خانه برود و تا به او اجازه نداده اند بیرون نیاید.

دقایقی از حضور میهمانان گذشت و صحبت به یونس و فعالیت های او رسید. هر کدام تا توانستند از یونس بدگویی و گلایه کردند که او بر ضد شما فعالیت دارد و افکارش انحرافی است و ... . در پاسخ آن ها امام تنها سر به زیر انداختند و سکوت نمودند...

یونس همه را می شنید اما اجازه نداشت تا بیرون بیاید. قطرات اشک بر صورتش نشست و زانوانش را در بغل گرفت. چه باید می کرد؟؟؟

مدتی گذشت و میهمانان مرخص شدند. امام یونس را صدا زدند تا بیرون بیاید. یونس با چشمانی قرمز و صورتی اشک آلود وارد شد. بغض گلویش را گرفته بود... امام نگاه پر رافتشان را بر چهره ی غمزده ی یونس دوختند. نگاهی که انگار آب بود بر دل آتش زده اش... و در همان حال فرمودند: سبب گریه ات چیست؟

سوال امام یونس را به هق هق انداخت. آقا دیدید چه ها پشت سرم گفتند و مرا بی جهت متهم ساختند؟ من ... من هر چه کرده ام به نیت دفاع از حریم شما بوده است
 
امام فرمودند: یونس اگر در یک دست مقداری گِل باشد و در دست دیگر مرواریدی سپید و همه بگویند آن قطعه گِل مروارید است آیا تو سخنشان را می پذیری؟

یونس گفت: نه آقا. من به چشم خود مروارید را می بینم. چگونه چنین حرفی را باور کنم؟

فرمودند: یونس! تو را چه باک که همه ی عالم مذمتت کنند و بدگویی ات را نمایند هنگامی که ولی خدا از تو خرسند و راضی ست؟؟؟ لبخند رضایت امام برای تو کافی ست...

بحار الانوار ج2، ص 66، باب 13

*****

به تکرار تمام قطره های باران به لبخند رضایتت محتاجیم پدر!

از آن‌ها بپرسید چرا ننوشتند؟



از ما می‌پرسند آیا حرف‌هایی که می‌زنید سنی‌ها هم تأیید می‌کنند؟ آیا آن‌ها هم در کتاب‌های خود از آتش در، لگد و میخ، پهلوی شکسته و جنین سقط شده حرفی زده‌اند؟

زده باشند یا نزده باشند!

مگر چقدر از غدیر و علی (علیه السلام) نوشتند؟ مگر چقدر از جنگ جمل و عایشه نوشتند؟ مگر چقدر از ابوذر و تبعیدگاه ربذه نوشتند؟ مگر چقدر از حسین (علیه السلام) و عاشورا نوشتند؟

با چه جرأتی بنویسند که درِ خانه‌ی دختر رسول خدا (صلی الله علیه و آله) را به آتش کشیده‌اند فقط به بهانه‌ی آن که اهل بیت رسول خدا (صلی الله علیه و آله) از وصی و وزیر و برادر رسول خدا (صلی الله علیه و آله) حمایت کرده‌اند و با غاصب خلافت بیعت نکرده‌اند؟

از آن‌ها بپرسید چرا ننوشتند؟


به نقل از وبلاگ: http://ishia.blogfa.com/post-141.aspx

یک حدیث زیبا از قول آقای قرائتی

حجت الاسلام و المسلمین قرائتی در سلسله جلسات درسهایی از قرآن با عنوان «انفاق و کمک به دیگران» گفت: «بنده طلبه جوانی بودم، یک تاجری افطاری دعوتمان کرد، خوب ما هم طلبه‌ نویی بودیم و رفتیم افطاری خوردیم، بعد دیدم جزء جزء قرآن آوردن و گفتند: قرآن بخوانید. گفتیم که مگر قرار بود قرآن بخوانیم؟ ما افطاری آمده بودیم. گفت: نه! باید برای مرحوم فلانی یک سوره هم بخوانی، گفتم: من قرآن نمی‌خوانم. گفت: دعوتت کرده‌ایم. گفتم: باید به من بگویی که برای قرآن خواندن می‌آیی، قرآن خواندن افتخار است، اما شما اینکه افطاری می‌دهی و به قرآن می نشینی، این اسارت و من قبول نمی‌کنم. گذاشتم کنار. گفت: مدیونی! گفتم: مدیون هستم؟ یک سور داده‌ای، یک سورت می‌دهم.

حدیث داریم: «اخْدُمْ‏ أَخَاکَ» خیلی حدیث قشنگ است.‏ خیلی حدیث قشنگ است. «اخْدُمْ‏» یعنی خدمت کن، «اخْدُمْ‏ أَخَاکَ» به برادر دینی‌ات خدمت کن. کفش‌هایش را جفت کن، در بارش کمکش کن، مسافر است می‌توانی برسانی، برسانش. اما «فَإِنِ اسْتَخْدَمَکَ» «فَإِنِ» یعنی اگر «اسْتَخْدَمَکَ» اگر تو را استخدام کرد، گفت بیا این کار را برای من بکن، «فَلا» نه! دیگر قبول نکن.

من کفش‌هایت را جفت می‌کنم. اما اگر شما گفتی کفش‌هایم را جفت کن، جفت نمی‌کنم. من دست شما را می بوسم، اما اگر شما گفتی... عزتت را نشکن. دست آقا را می‌بوسیم، اما اگر آقا گفت دست من را ببوس، نمی‌بوسیم.

امام رضا(ع) مهماندار شد. چراغی که در اتاق بود، فتیله‌ی چراغ نامیزان شد، مهمان دستش را دراز کرد فتیله را درست کند، امام رضا(ع) فرمود دست‌تان را بکشید، خودم درست کنم. گفت: آقا مگر کاری است؟ گفت: نامرد است کسی که از مهمانش کار بکشد. این علامت نامردی است. که آدم یک کسی را مهمان کند، بعد بگوید، این کار را بکن و این کار را نکن. گفت: آقا کاری نیست. گفت: همین مقداری که شما نشسته دستت را دراز می‌کنی، این علامت نامردی است. مهمان، مهمان است. خودش می‌خواهد کار بکند، طوری نیست. اما شما اذیتش نکن.»

بینوا آدمی!

مرحوم شیخ مفید در کتاب گران‌سنگ خود به نام «الاختصاص» روایتی را از امام سجاد علیه السلام نقل می کند که در واقع گفتگوی مردیست با آن حضرت.
روایت اینگونه آغاز می شود:
مردی نزد امام زین العابدین علیه السلام آمد و از اوضاع و احوال بد خود، خدمت آن حضرت گلایه کرد که مثلا خرج بالاست و درآمدم کفاف زندگیم را نمی دهد؛ طلبکاران امانم را بریده اند و خلاصه سفره دل باز کرد و شکایتهایی از این دست را که بین ما هم رایج است خدمت امام علیه السلام بازگو کرد و منتظر شنیدن سخنی راهگشا از آن حضرت شد.
امام سجاد علیه السلام برای تسکین دردهای این مرد و تمام کسانی که مانند او گرفتار ناملایمتی روزگار شده اند به حقایقی اشاره کردند که توجه به آنها سبب می شود تا فشار جانکاه روزگار از گُرده آدمی برداشته و به فراموشی سپرده شود.
امام سجّاد عليه السلام : بينوا آدمى ! هر روز سه مصيبت به او مى رسد و حتّى از يكى از آنها پند نمى گيرد ، كه اگر پند مى گرفت ، سختيها و كار دنيا بر او آسان مى شد :
 
مصـيبت نخست ، روزى است كه از عـمر او كم مى شود . در صـورتى كه اگر از مال او چـيزى كم گردد ، اندوهگين مى شود ، حال آن كه مال، جايگزين دارد ، امّا عمرِ از دست رفته ، جبران نمى‌شود
مصـيبت دوم اين است كه روزيش را به طور كامل دريافت مى كند، كه اگر از راه حلال باشد بايد حساب پس دهد و اگر از راه حرام باشد كيفر مى بيند.
مصـيبت سوم از اينها بزرگتر است . عرض شد : آن چيست ؟ فرمود : هيچ روزى را به شب نمى رساند مگر اين كه يك منزل به آخرت نزديك شده است، امّا نمى داند به سوى بهشت يا به سوى آتش.

نجوای دل با حق متعال

گفتم: تو همیشه نزدیکی؛ من دورم… کاش می‌شد بهت نزدیک بشم …
گفتی: و اذکر ربک فی نفسک تضرعا و خیفة و دون الجهر من القول بالغدو و الأصال
.:: هر صبح و عصر، پروردگارت رو پیش خودت، با خوف و تضرع، و با صدای آهسته یاد کن (اعراف/۲۰۵) ::.

گفتم: این هم توفیق می‌خواهد!
گفتی: ألا تحبون ان یغفرالله لکم
.:: دوست ندارید خدا ببخشدتون؟! (نور/۲۲) ::.

گفتم: معلومه که دوست دارم منو ببخشی …
گفتی: و استغفروا ربکم ثم توبوا الیه
.:: پس از خدا بخواید ببخشدتون و بعد توبه کنید (هود/۹۰) ::.

گفتم: با این همه گناه… آخه چیکار می‌تونم بکنم؟
گفتی: الم یعلموا ان الله هو یقبل التوبة عن عباده
.:: مگه نمی‌دونید خداست که توبه رو از بنده‌هاش قبول می‌کنه؟! (توبه/۱۰۴) ::.

گفتم: دیگه روی توبه ندارم …
گفتی: الله العزیز العلیم غافر الذنب و قابل التوب
:: (ولی) خدا عزیزه و دانا، او آمرزنده‌ی گناه هست و پذیرنده‌ی توبه (غافر/۲-۳ ) ::.

گفتم: با این همه گناه، برای کدوم گناهم توبه کنم؟
گفتی: ان الله یغفر الذنوب جمیعا
:: خدا همه‌ی گناه‌ها رو می‌بخشه (زمر/۵۳) ::.

گفتم: یعنی بازم بیام؟ بازم منو می‌بخشی؟
گفتی: و من یغفر الذنوب الا الله
.:: به جز خدا کیه که گناهان رو ببخشه؟ (آل عمران/۱۳۵) ::.

گفتم: نمی‌دونم چرا همیشه در مقابل این کلامت کم میارم! آتیشم می‌زنه؛ ذوبم می‌کنه؛ عاشق می‌شم! … توبه می‌کنم
گفتی: ان الله یحب التوابین و یحب المتطهرین
.:: خدا هم توبه‌کننده‌ها و هم اونایی که پاک هستند رو دوست داره (بقره/۲۲۲) ::.

ناخواسته گفتم: الهی و ربی من لی غیرک
گفتی: الیس الله بکاف عبده
.:: خدا برای بنده‌اش کافی نیست؟ (زمر/۳۶) ::.

گفتم: در برابر این همه مهربونیت چیکار می‌تونم بکنم؟
گفتی: یا ایها الذین آمنوا اذکروا الله ذکرا کثیرا و سبحوه بکرة و اصیلا هو الذی یصلی علیکم و ملائکته لیخرجکم من الظلمت الی النور و کان بالمؤمنین رحیما
.:: ای مؤمنین! خدا رو زیاد یاد کنید و صبح و شب تسبیحش کنید. او کسی هست که خودش و فرشته‌هایش بر شما درود و رحمت می‌فرستن تا شما رو از تاریکی‌ها به سوی روشنایی بیرون بیارن. خدا نسبت به مؤمنین مهربونه (احزاب/۴۱-۴۳) ::.

معنای « قائم »

ابو حمزه ثمالی از امام باقر (علیه السلام) پرسید: چرا به حضرت مهدی (علیه السلام) قائم می گویند؟
حضرت فرمودند: هنگامی که جد بزرگوارم حسین (علیه السلام) کشته شد، فرشتگان به سوی پروردگار تضرع کردند و گفتند: آیا میگذری از گناه کسی که برگزیده و فرزند برگزیده از میان بندگانت را به قتل می رساند؟
خطاب شد: ای ملائکه من! آرام باشید که سوگند به عزت و جلالم، انتقام او را از آنان خواهم گرفت؛ اگرچه زمانی بگذرد.
آنگاه خداوند منان سیمای امامان از فرزندان حسین (علیه السلام) را برای فرشتگان آشکار نمود. پس آنان خشنود شدند.
سپس فرمود: با این قائم (عج) از آنان انتقام خواهم گرفت.

برگرفته از کتاب الکافی و کتاب دلائل الامامه

اميد بخش ترين آيه قرآن

در داستان جالبى از امیرالمؤمنین حضرت على (عليه السلام) به اين مضمون نقل شده است كه روزى رو به سوى مردم كرد و فرمود: به نظر شما اميد بخش ترين آيه قرآن كدام آيه است؟
بعضى گفتند: آيه"ان الله لا يغفر ان يشرك به و يغفر ما دون ذلك لمن يشاء"(خداوند هرگز شرك را نمى بخشد و پائين تر از آن را براى هر كس كه بخواهد مى بخشد)سوره نساء آیه 48
امام فرمود: خوب است ، ولى آنچه من ميخواهم نيست.
بعضى گفتند آيه"و من يعمل سوء او يظلم نفسه ثم يستغفرالله يجد الله غفورا رحيما" (هر كس عمل زشتى انجام دهد يا بر خويشتن ستم كند و سپس از خدا آمرزش بخواهد خدا را غفور و رحيم خواهد يافت) سوره نساء آیه110
امام فرمود: خوب است ولى آنچه را مى خواهم نيست.
بعضى ديگر گفتند آيه "قل يا عبادى الذين اسرفوا على انفسهم لا تقنطوا من رحمة الله ان الله یغفر الذنوب جمیعا انه هو الغفورالرحیم"(اى بندگان من كه دراثر گناه،بر خويشتن زیاده روی کرده اید،ازرحمت خدا مايوس نشويد در حقيقت‏خدا همه گناهان را مى‏آمرزد كه او خود آمرزنده مهربان است)سوره زمرآیه53
امام فرمود: خوب است اما آنچه مى خواهم نيست!
بعضى ديگر گفتند: آيه "و الذين اذا فعلوا فاحشة او ظلموا نفسهم ذكروا الله فاستغفروا لذنوبهم و من يغفر الذنوب الا الله"(پرهيزكاران كسانى هستند كه هنگامى كه كار زشتى انجام مى دهند يا به خود ستم مى كنند به ياد خدا مى افتند، از گناهان خويش آمرزش مى طلبند و چه كسى است جز خدا كه گناهان را بيامرزد)سوره آل عمران آیه135
باز امام فرمود: خوب است ولى آنچه مى خواهم نيست.

در اين هنگام مردم از هر طرف به سوى امام متوجه شدند و همهمه كردند. فرمود: چه خبر است اى مسلمانان ؟ عرض كردند: به خدا سوگند ما آيه ديگرى در اين زمينه سراغ نداريم . امام فرمود: از حبيب خودم رسول خدا (ص) شنيدم كه فرمود:
اميد بخش ترين آيه قرآن اين آيه است:
"واقم الصلوة طرفى النهار و زلفا من الليل ان الحسنات يذهبن السيئات ذلك ذكرى للذاكرين سوره هود آیه 118
و فرمود: اى على! قسم به آن خدايى كه مرا به حق مبعوث كرده و بشير و نذيرم قرار داده يكى از شما كه برمیخيزد براى وضو گرفتن، گناهانش از جوارحش میريزد، و وقتى به روى خود و به قلب خود متوجه خدا میشود از نمازش كنار نمیرود مگر آنكه از گناهانش چيزى نمیماند، و مانند روزى كه متولد شده پاك میشود، و اگر بين هر دو نماز گناهى بكند نماز بعدى پاكش می‏كند، آن گاه نمازهاى پنجگانه را شمرد
 بعد فرمود: يا على جز اين نيست كه نمازهاى پنجگانه براى امت من حكم نهر جارى را دارد كه در خانه آنها واقع باشد، حال چگونه است وضع كسى كه بدنش آلودگى داشته باشد، و خود را روزى پنج نوبت در آن آب بشويد؟ نمازهاى پنجگانه هم به خدا سوگند براى امت من همين حكم را دارد.‏

دوستت دارم!

این داستان رو بخونید جالبه:
 
یادش بخیر تابستون یکی از دوستان صمیمیم از تهران با خانوادش اومده بودن مشهد چند روزی خونمون موندنو کارایی که مشهد داشتنو انجام دادن و بعد از چند روز تصمیم گرفتن برگردن شهرشون و حدودا ساعت 11 صبح بود که زدن به جاده و رفتن.
بعد از یک ساعت بهش زنگ زدم گفتم کجایی گفت حدودا 50 کیلومتر از شهر خارج شدم و دارم میرم به طرف تهران و ان شاالله فردا به تهران می رسیم منم بهش گفتم همین الان برگرد که کار مهمی باهات دارم.
گفت چه کار مهمیه مگه؟ گفتم خیلی مهمه تو فقط برگرد تا بهت بگم، گفت خب تلفنی بگو اخه هوا خیلی گرمه و حوصله برگشتن ندارم در ضمن تهران کارای مهمی دارم که باید بهشون فردا رسیدگی کنم. منم گفتم نه نمیشه همین الان برگرد گفت خب بعدا بگو منم پامو کرده بودم توی یه کفشو می گفتم نه نمیشه باید برگردی اون بی چاره هم توی اون هوای گرم با ماشین بدون کولرو مدل پایینش دوباره برگشت و اومد خونمون وقتی منو دید خیلی مشتاق بود که این کار بزرگ بهش بگم و منم با همه وجودم بهش گفتم دوستت دارم.
ولی نمی دونم چرا مثل دیوونه ها نیگام کرد و با نهایت عصبانیت بهم گفت: همین؟ منم گفتم: اره! گفت: تو که قبلا هم بهم اینو گفته بودی؟
گفتم خب الان رسمی تر گفتم دیگه!
خیلی ناراحت شد که این همه راه کشوندمش تا فقط بهش بگم دوست دارم. خانوادش که می خواستن منو خفه کنن ولی باور کنید دوست داشتم جلوی همه بهش بگم دوست دارم.
واسه هرکسی این جریانو تعریف کردم بهم گفت: کارت اشتباه و از عقل به دور بوده نظر شما چیه؟
آره اگه حقیقت و بخواید هیچ عقل سالمی اینو قبول نمی کنه که من این دوستم و خانوادشو توی این گرما اذیت کنم تا فقط بهش بگم دوست دارم
پس چطور حرف برادران اهل سنت رو باور کنیم که می گن پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در غدیر خم 120 هزار نفر و توی صحرا و زیر نور افتاب سه روز نگه داشت و اخرش به حضرت علی علیه السلام فرمود: علی جان من تو رو دوست دارم؟؟؟؟؟؟؟
و علي أبن أبي طالب دوست من است !!!!!
من که عقلم قبول نمی کنه!

الحمدلله الذی جعلنا من المتمسکین بولایة امیرالمومنین و الائمة المعصومین علیهم السلام

ارزش واقعی انسان به چیست؟

ارزش واقعی انسان به چیست؟

(این کلام از جناب علامه جعفری نقل به مضمون است)
علامه محمد تقی جعفری (رحمة ­الله­ علیه) می­فرمودند: عده­ ای از جامعه­ شناسان برتر دنیا در دانمارک جمع شده بودند تا پیرامون موضوع مهمی به بحث و تبادل نظر بپردازند. موضع این بود: «ارزش واقعی انسان به چیست». برای سنجش ارزش خیلی از موجودات معیار خاصی داریم. مثلا معیار ارزش طلا به وزن و عیار آن است. معیار ارزش بنزین به مقدار و کیفیت آن است. معیار ارزش پول پشتوانه­ی آن است. اما معیار ارزش انسانها در چیست. هر کدام از جامعه شناس­ها صحبت­هایی داشتند و معیارهای خاصی را ارائه دادند. بعد گفتند: وقتی نوبت به بنده رسید گفتم: اگر می­خواهید بدانید یک انسان چقدر ارزش دارد ببینید به چه چیزی علاقه دارد و به چه چیزی عشق می­ورزد. کسی که عشقش یک آپارتمان دو طبقه است در واقع ارزشش به مقدار همان آپارتمان است. کسی که عشقش ماشینش است ارزشش به همان میزان است. اما کسی که عشقش خدای متعال است ارزشش به اندازه­ ی خداست. علامه فرمودند: من این مطلب را گفتم و پایین آمدم. وقتی جامعه شناس­ها صحبت­های مرا شنیدند برای چند دقیقه روی پای خود ایستادند و کف زدند. وقتی تشویق آن­ها تمام شد من دوباره بلند شدم و گفتم: عزیزان! این کلام از من نبود. بلکه از شخصی به نام علی (علیه السلام) است. آن حضرت در نهج البلاغه می­فرمایند: «قِیمَةُ کُلِّ امْرِئٍ مَا یُحْسِنُهُ» / «ارزش هر انسانی به اندازه­ چیزی است که دوست می­دارد». وقتی این کلام را گفتم دوباره به نشانه­ ی احترام به وجود مقدس امیرالمؤمنین علی (علیه­ السلام) از جا بلند شدند و چند بار نام آن حضرت را بر زبان جاری کردند . . .
حضرت علامه در ادامه می­فرمودند: عشق حلال به این است که انسان (مثلا) عاشق 50 میلیون تومان پول باشد. حال اگر به انسان بگویند: «آی!!! پنجاه میلیونی!!!» . چقدر بدش می­آید؟ در واقع می­فهمد که این حرف توهین در حق اوست. حالا که تکلیف عشق حلال اما دنیوی معلوم شد ببینید اگر کسی عشق به گناه و معصیت داشته باشد چقدر پست و بی­ارزش است! اینجاست که ارزش «ثار الله» معلوم می­شود. ثار الله اضافه­ ی تشریفی است . خونی که در واقع آنقدر شرافت و ارزش پیدا کرده که فقط با معیارهای الهی قابل ارزش گذاری است و ارزش آن به اندازه­ی خدای متعال است.

میلاد امام رضا علیه السلام

کوچه پس کوچه مشد بوی امام رضا مده
دیدن گلدسه هاش دل آدمار جلا مده
صبح زود سر کوچه ها هر کی که از خانه میه
دس به سینش مزره سلامی به آقا مده
ما که از بچگی مان همش میامدم حرم
وقت مردن ایشالله جوابی یم به ما مده

ولادت شمس الشموس حضرت رضا علیه السلام مبارک باد.

علم بهتر است یا ثروت؟

جمعیت زیادی دور حضرت علی (ع) حلقه زده بودند. مرد وارد مسجد شد و در فرصتی مناسب پرسید:
-یا علی! سؤالی دارم. علم بهتر است یا ثروت؟
-علی در پاسخ گفت: علم بهتر است؛ زیرا علم میراث انبیاست و مال و ثروت میراث قارون و فرعون و هامان و شداد.
مرد که پاسخ سؤال خود را گرفته بود، سکوت کرد.

ادامه در ادامه

ادامه نوشته

تعریف حاج محمد اسماعیل دولابی از وظایف منتظران در دوران غیبت

حاج محمد اسماعیل دولابی در تعبیری زیبا از وظایف منتظران در دوران غیبت می‌گوید:

پدر، چهار تا بچه این‌ها را گذاشت توی اتاق و گفت این‌جا‌ها را مرتب کنید تا من برگردم. می‌خواست ببیند کی چه کار می‌کند. خودش هم رفت پشت پرده. از آن‌جا نگاه می‌کرد می‌دید کی چه کار می‌کند، می‌نوشت توی یک کاغذی که بعد حساب و کتاب کند برای خودش.

یکی از بچه‌ها که گیج بود یادش رفت. یادش رفت. سرش گرم شد به بازی و خوراکی و این‌ها. یادش رفت که آقاش گفته خانه را مرتب کنید.

یکی از بچه‌ها که شرور بود شروع کرد خانه را به هم ریختن و داد و فریاد که من نمی‌گذارم کسی این‌جا را مرتب کند.

یکی که خنگ بود، وحشت گرفتش. ترسید. نشست وسط و شروع کرد گریه و جیغ و داد که آقا بیا، بیا ببین این نمی‌گذارد جمع کنیم، مرتب کنیم.

اما آنکه زرنگ بود، نگاه کرد، رد تن آقاش را دید از پشت پرده. تند و تند مرتب می‌کرد همه‌جا را. می‌دانست آقاش دارد توی کاغذ می‌نویسد، بعد می‌رود چیز خوب برایش می‌آورد. هی نگاه می‌کرد سمت پرده و می‌خندید. دلش هم تنگ نمی‌شد. می‌دانست که هم ‌این‌جا است. توی دلش هم گاهی می‌گفت اگر یک دقیقه دیر‌تر بیاید باز من کارهای بهتر می‌کنم.

آخرش آن بچه‌ شرور همه جا را ریخت به همدیگر. هی می‌ریخت به هم، هی می‌دید این دارد می‌خندد. خوشحال است، ناراحت نمی‌شود. وقتی همه جا را ریخت به هم، همه چیز که آشفته شد، آن وقت آقا جان آمد. ما که خنگ بودیم، گریه کرده بودیم، چیزی گیرمان نیامد. او که زرنگ بود و خندیده بود، کلی چیز گیرش آمد. زرنگ باش. خنگ نباش. گیج نباش. شرور که نیستی الحمدلله. گیج و خنگ هم نباش. زرنگ باش، نگاه کن پشت پرده رد تنش را ببین و بخند و کار خوب کن. خانه را مرتب کن.

محرم آمد

قال رسول الله (ص):
اِنَّ لِقَتْلِ الْحُسَیْنِ علیه السّلام حَرارَةً فى قُلُوبِ الْمُؤمنینَ لا تَبْرَدُ اَبَداً.
براى شهادت حسین علیه السلام ، حرارت و گرمایى در دلهاى مؤمنان است كه هرگز سرد و خاموش نمى شود.
جامع احادیث الشیعه ، ج 12، ص 556

نقشه ۲۵ گنج بزرگ دنیا از زبان امام صادق علیه السلام

امام صادق عليه‌السلام فرمودند:

1- طلبتُ الجنة، فوجدتها في السخأ: بهشت را جستجو نمودم، پس آن را در بخشندگي و جوانمردي يافتم.

بقیه در ادامه مطلب ...

ادامه نوشته

کرامات امیرالمؤمنین علیه السلام به روایت صعصعه

امیرالمؤمنین علیه السلام سخن و داوری شگفت انگیزی در باره ی پیامبر گرامی اسلام حضرت محمد مصطفی صلّی الله علیه و آله و سلّم دارد. می فرماید: من یکی از بندگان محمدم.
ساده تر و ژرف تر از این نمی شد عشق شورانگیز امیرالمؤمنین علیه السلام نسبت به پیامبر را شناخت. مطلبی که می خوانید بخشی از زاویه دید صعصعه پسر صوحان که از یاران خاص امیرالمؤمنین علیه السلام بود، روایت شده است.


در ادامه مطلب بخوانید ...
ادامه نوشته

بحر طویل در ولادت حضرت مهدی(عج)

بحر طویل در ولادت حضرت مهدی(عج) را حاج غلامرضا سازگار متخلص به «میثم» سروده است.
بسیار زیباست ...

در ادامه مطلب بخوانید:

ادامه نوشته

نامه امیرالمؤمنین (ع) به مالك اشتر

ای مالک!

اگر شب هنگام کسی را در حال گناه دیدی، فردا به آن چشم نگاهش مکن،

شاید سحر توبه کرده باشد و تو ندانی.

راستی! فاطمیه نزدیک است...

زیر باران، دوشنبه بعد از ظهر
اتفاقی مقابلم رخ داد

وسط کوچه ناگهان دیدم
زن همسایه بر زمین افتاد

*
سیب ها روی خاک غلطیدند
چادرش در میان گرد و غبار

قبلا این صحنه را ... نمی دانم
در من انگار می شود تکرار

*
آه سردی کشید، حس کردم
کوچه آتش گرفت از این آه

و سراسیمه گریه در گریه
پسر کوچکش رسید از راه

*
گفت: آرام باش! چیزی نیست
به گمانم فقط کمی کمرم...

دست من را بگیر، گریه نکن
مرد گریه نمی کند پسرم

*
چادرش را تکاند، با سختی
یا علی گفت و از زمین پا شد

پیش چشمان بی تفاوت ما
ناله هایش فقط تماشا شد

*
صبح فردا به مادرم گفتم
گوش کن! این صدای روضه ی کیست

طرف کوچه رفتم و دیدم
در و دیوار خانه ای مشکی است

*
با خودم فکر می کنم حالا
کوچه ی ما چقدر تاریک است

گریه، مادر، دوشنبه، در، کوچه
راستی! فاطمیه نزدیک است...


شعری از حمیدرضا برقعی که به نظر من در کارش استاده

آنقدر نیامدی تو مهدی،    تا پیر شدند، باغبانها

ای حجت غایب زمانها
در مدح تو نارسا، بیانها
ای سایه لطف رحمت حق
سلطان زمین و آسمانها
در مکتب عشق، غیبت توست
جانکاه ترین امتحانها
بسیار شکوفه ها شکفتند
بگذشت بهارها، خزانها
بازآ که دوباره فصل گل شد
ای زیور حسن بوستانها
بس در که زباغها گشودند
بستند به خدمتت میانها
در راه تو یاسمن، گل افشان
فرش قدم تو، ارغوانها
سرواست به حالت خبردار
صف بسته به رسم پادگانها
اشک غم تو به چشم نرگس
مرغان چمن سرودخوانها
چشم همه مانده بر در باغ
آماده مرکبت مکانها
آنقدر نیامدی تو مهدی
تا پیر شدند، باغبانها
پروانه زبس نشست و برخاست
شد خسته دگر به گلستانها
نومید زباغ، پرزنان رفت
بویت چو نجست بین آنها
سوی ده و شهر، رهنمونش
سوسوی چراغ خانمانها
پنداشت که نور منزل توست
از دور، فروغ آستانها
خاکستر او کنون توان یافت
در اشک مذاب شمعدانها
از هجر تو ای همای رحمت
بر باد شده است آشیانها
از بار غمت خمیده پیران
از یاد تو خون جگر، جوانها
گویی که فغان دوری از توست
فریاد دِرای کاروانها
تا کی ز غمت به گوش صحرا
آوای حدای ساربانها؟
با یاد تو تا به کی بگرییم؟
ای خسته دل از غم زمانها؟
یک ره بنشین، دمی بیاسای
خالی ز تو مانده سایبانها
محراب، گشوده بر تو آغوش
ای جان همه نماز خوانها
بر خوان ِکـَرَم  تو میزبانی
ای منتظر تو، میهمانها
ای نوح زمان! شکیب تا کی؟
طوفان بلا گرفت جانها
تا کشتی دل رسد به ساحل
بیچاره شدند ناوبانها
بازآی و به فرق ما قدم نه
ای نام تو بر سر زبانها
کن صحن و سرای چشم ما را
با جلوه خویش، جمکرانها
در منقبتت(حسان) چه گوید؟
ای شأن تو برتر از گمانها

 

کرامات علويه

بعد از ايمان به خدا

عبداللّه بن عباس مى گويد: شبى در عالم خواب حضرت سلمان (ع) را ديدم مشاهده كردم كه تاجى از ياقوت برسر دارد و لباسهاى عالى بهشتى بر تن پوشيده گفتم : اى مرد تو غلام آزاد شده رسول اللّه (ص) نيستى؟
گفت : بلى هستم . گفتم : اى سلمان اين مقامى را كه من مشاهده مى كنم حكايت از مقام عالى تو مى كند كه خداوند متعال به تو عنايت كرده .
فرمود: آرى . گفتم : تو در بهشت بعد از ايمان به خدا و ايمان به رسول خدا (ص) چه چيزى را بهتر از همه چيز ديدى ؟
فرمود: لَيْسَ فى الْجَنَّةِ بَعْدَ الاْيمانِ بِاللّهِ وَرَسُولِه شيئٌ هُوَ اَفْضَلُ مِنْ حُبّ علىِ بنِ ابيطالبٍ(ع) در بهشت چيزى بهتر از دوستى و محبت على (ع) نيست بعد از ايمان بخدا و رسولش .
يعنى بعد از ايمان به خدا و رسولش چيزى بهتر از ولايت و محبت به على نيست . تنها چيزى كه انسان را وارد بهشت مى كند محبت على و اولاد على (عليهاالسلام ) است .
بهشت را بهشته ام بهشت من على بود
عليست آنكه از رخش بهشت منجلى بود
بغير ديده داشتن نشان اخولى بود
كسى است عاشق ولى كه ناظر ولى بود

نگاه به چهره على (ع)
حضرت سلمان (ع) فرمود: يك روز خدمت حضرت رسول اللّه (ص) مشرف شدم ، ديدم حضرت در حال سجده هستند و كلماتى را مى فرمايند. خوب كه گوش دادم شنيدم مى فرمايد: اِلهى بِحَقِّعلىِّ خَفّف عَلىَّ اَوزارى خدايا بحق على (ع) قسمت مى دهم گناهانى را كه بر دوش من گذاشته اند سبك گردان .
سلمان مى گويد: من تعجب كردم . صبر كردم تا حضرت سر از سجده برداشت بعد عرضكردم يا رسول اللّه شما خدا را بحق على (ع) قسم مى دهد؟
حضرت فرمود: اى سلمان اگر مى خواهى مقام على (ع) برايت ظاهر و واضح گردد برو به بقيع و صدا بزن بندار. وقتى او را ديدى مقام على (ع) را از او بپرس .
سلمان مى گويد: وارد بقيع شدم و صدا زدم بندار، ناگهان شخص عظيم الجثه اى را در كنارم مشاهده كردم از احوالاتش جويا شدم ؟!
گفت : من يكى از يهوديهاى مدينه بودم . لكن در دل محبت على (ع) را داشتم .
بطوريكه هرروز صبح مى آمدم كنار راه مى ايستادم تا آقاعلى (ع) از منزل بيرون آيد و جمال نورانى او را زيارت كنم .
يكروز صبح كه از منزل بيرون آمدم و بسر راه حضرتش ايستادم خبرى نشد پرس جوئى كردم گفتند آقا على (ع) به مسجد تشريف برده اند من از ترس ‍ مسلمانها جراءت نمى كردم وارد مسجد شوم . و تا جمال آقا را زيارت نمى كردم ممكن نبود دنبال كار روم .
لذا از آمدم محاذى در مسجد ايستادم باميد آنكه شايد چشمم بجمال نورانيش بيفتد. بمجرد آنكه محاذى در آمدم ديدم آقا على (ع) در ميان مسجد است از جاى خود حركت كرد و نگاهى بطرف من فرمود مثل اينكه ميدانست من منتظر ديدن اويم .
من هم جمال دل آراى او را زيارت كردم و پى كارم رفتم تا اينكه اجلم رسيد و در حال كفر از دنيا رفتم و مرا به آتش مبتلا نمودند و لكن قريب به يك ميل آتش از من دور است و بمن صدمه اى وارد نمى كند بخاطر اينكه در دلم محبت على (ع) است .
پيغمبر اكرم (ص) فرمود: حبّ علىٌ ايمان و بعضه كفرٌ و نفاق محبت على (ع) ايمان و بغض و دشمنى با او كفر و نفاق است .
و نيز فرمود: لواجتمع الناس على حبه ما خلق اللّه النار اگر همه مردم محبت على (ع) را داشتند خداوند آتش جهنم را خلق نمى كرد.

هر كه اندر دل بدارد مهر پاك مرتضى (ع)
جاى او باشد بهشت جاودان روز جزا
كيميائيست عجب مهر على (ع) نور خدا
مس ايجاد به گيتى شده ز اين مهر طلا
آنكه رامهر على (ع) نيست بدل مؤ من نيست
چونكه ايمان خداوند بود مهر ولا 


منبع: روزنامه اعتدال

خاطره ای از مرحوم علامه جعفری

از علامه جعفری می پرسند چی شد که به این کمالات رسیدی ؟!

ایشان در جواب خاطره ای از دوران طلبگی تعریف میکنن و اظهار میکنند که هرچه دارند از کراماتی ست که بدنبال این امتحان الهی نصیبشان شده :«ما در نجف در مدرسه صدر اقامت داشتیم . خیلی مقید بودیم که در جشن ها و ایام سرور ، مجالس جشن بگیریم ، و ایام سوگواری را هم ، سوگواری می گرفتیم ، یک شبی مصادف شده بود با ولادت حضرت فاطمه زهرا (س) اول شب نماز مغرب و عشا می خواندیم و یک شربتی می خوردیم آنگاه با فکاهیاتی مجلس جشن و سرور ترتیب می دادیم . یک آقایی بود به نام آقا شیخ حیدر علی اصفهانی ، که نجف آبادی بود ، معدن ذوق بود . او که ، می آمد من به الکفایه ، قطعا به وجود می آمد جلسه دست او قرار می گرفت.
آن ایام مصادف شده بود با ایام قلب الاسد (۱۰ الی ۲۱ مرداد ) که ما خرما پزان می گوییم نجف با ۲۵ و یا ۳۵ درجه خیلی گرم می شد. آنسال در اطرافنجف باتلاقی درست شده بود و پشه های بوجود آمده بود که عربهای بومی را اذیت می کرد ما ایرانیها هم که ، اصلا خواب و استراحت نداشتیم . آنسال آنقدر گرما زیاد بود که ، اصلا قابل تحمل نبود نکته سوم اینکه حجره من رو به شرق بود . تقریبا هم مخروبه بود . من فروردین را در آنجا بطور طبیعی مطالعه می کردم و می خوابیدم . اردیبهشت هم مقداری قابل تحمل بود ولی دیگر از خرداد امکان استفاده از حجره نبود . گرما واقعا کشنده بود ، وقتی می خواستم بروم از حجره کتاب بردارم مثل این بود که وردست نان را از داخل تنور بر می دارم ، در اقل وقت و سریع !
با این تعاریف این جشن افتاده بود به این موقع ، در بغداد و بصره و نجف ، گرما ، تلفات هم گرفته بود ، ما بعد از شب نشستیم ، شربت هم درست شد ، آقا شیخ حیدر علی اصفهانی که ، کتابی هم نوشته بنام « شناسنامه خر » آمد. مدیر مدرسه مان ، مرحوم آقا سید اسماعیل اصفهانی هم آنجا بود ، به آقا شیخ علی گفت : آقا شب نمی گذره ، حرفی داری بگو ، ایشان یک تکه کاغذ روزنامه در آورد.
عکس یک دختر بود که ، زیرش نوشته بود « اجمل بنات عصرها » « زیباترین دختر روزگار » گفت : آقایان من درباره این عکس از شما سوالی می کنم . اگر شما را مخیر کنند بین اینکه با این دختر بطور مشروع و قانونی ازدواج کنید – از همان اولین لحظه ملاقات عقد جاری شود و حتی یک لحظه هم خلاف شرع نباشد – و هزار سال هم زندگی کنید. با کمال خوشرویی و بدون غصه ، یا اینکه جمال علی (ع) را مستحبا زیارت و ملاقات کنید . کدام را انتخاب می کنید.
سوال خیلی حساب شده بود. طرف دختر حلال بود و زیارت علی (ع) هم مستحبی. گفت آقایان واقعیت را بگویید . جا نماز آب نکشید ، عجله نکنید ، درست جواب دهید. اول کاغذ را مدیر مدرسه گرفت و نگاه کرد و خطاب به پسرش که در کنارش نشسته بود با لهجه اصفهانی گفت : سید محمد! ما یک چیزی بگوئیم نری به مادرت بگوئی ها؟معلوم شد نظر آقا چیست؟ شاگرد اول ما نمره اش را گرفت! همه زدند زیر خنده. کاغذ را به دومی دادند. نگاهی به عکس کرد و گفت: آقا شیخ علی، اختیار داری، وقتی آقا (مدیر مدرسه) اینطور فرمودند مگر ما قدرت داریم که خلافش را بگوئیم. آقا فرمودند دیگه! خوب در هر تکه خنده راه می افتاد. نفر سوم گفت : آقا شیخ حیدر این روایت از امام علی (ع) معروف است که فرموده اند « یا حارث حمدانی من یمت یرنی » (ای حارث حمدانی هر کی بمیرد مرا ملاقات می کند) پس ما انشاالله در موقعش جمال علی (ع) را ملاقات می کنیم! باز هم همه زدند زیر خنده، خوب ذوق بودند. واقعا سوال مشکلی بود. یکی از آقایان گفت : آقا شیخ حیدر گفتی زیارت آقا مستحبی است؟
گفتی آن هم شرعی صد در صد؟ آقا شیخ حیدر گفت : بلی گفت : والله چه عرض کنم (باز هم خنده حضار ) نفر پنجم من بودم. این کاغذ را دادند دست من. دیدم که نمی توانم نگاه کنم، کاغذ را رد کردم به نفر بعدی، گفتم : من یک لحظه دیدار علی (ع) را به هزاران سال زناشویی با این زن نمی دهم. یک وقت دیدم یک حالت خیلی عجیبی دست داد. تا آن وقت همچو حالتی ندیده بودم. شبیه به خواب و بیهوشی بلند شدم. اول شب قلب الاسد وارد حجره ام شدم، حالت غیر عادی، حجره رو به مشرق دیگر نفهمیدم، یکبار به حالتی دست یافتم. یک دفعه
دیدم یک اتاق بزرگی است یک آقایی نشسته در صدر مجلس، تمام علامات و قیافه ای که شیعه و سنی درباره امام علی (ع) نوشته در این مرد موجود است. یک جوانی پیش من در سمت راستم نشسته بود. پرسیدم این آقا کیست؟ گفت : این آقا خود علی (ع) است، من سیر او را نگاه کردم. آمدم بیرون، رفتم همان جلسه، کاغذ رسیده دست نفر نهم یا دهم، رنگم پریده بود. نمی دانم شاید مرحوم شمس آبادی بود خطاب به من گفت : آقا شیخ محمد تقی شما کجا رفتید و آمدید؟ نمی خواستم ماجرا را بگویم، اگر بگم عیششون بهم می خوره، اصرار کردند و من بالاخره قضیه را گفتم و ماجرا را شرح دادم، خیلی منقلب شدند. خدا رحمت کند آقا سید اسماعیل ( مدیر ) را خطاب به آقا شیخ حیدر گفت : آقا دیگر از این شوخی ها نکن، ما را بد آزمایش کردی. این از خاطرات بزرگ زندگی من است».

بی تو اینجا همه در حبس ابد تبعیدند

بی تو اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند

از همان لحظه که از چشم یقین افتادند
چشم های نگران آینه ی تردیدند

نشد از سایه ی خود هم بگریزند دمی
هر چه بیهوده به گرد خودشان چرخیدند

چون به جز سایه ندیدند کسی در پی خود
همه از دیدن تنهایی خود ترسیدند

غرق دریای تو بودند ولی ماهی وار
باز هم نام و نشان تو زهم پرسیدند

در پی دوست همه جای جهان را گشتند
کس ندیدند در آیینه به خود خندیدند

سیر تقویم جلالی به جمال تو خوش است
فصل ها را همه با فاصله ات سنجیدند

تو بیایی همه ساعت ها و ثانیه ها
از همین روز، همین لحظه، همین دم عیدند

(قیصر امین پور)

نهم ربیع الاول

امام صادق(ع) فرمودند: "شیعتنا جزء منا خلقوا من فضل طینتنا یسوؤهم ما یسوؤنا و یسرهم ما یسرنا" "شیعیان ما، جزئی از ما هستند. که از اضافه طینت ما خلق شده اند. آنچه ما را ناراحت کند. آنان را ناراحت می‌کند و آنچه ما را مسرور کند ، آنان را مسرور می نماید."

شیعه، جنازه پیغمبرش را رها نمیکند و به سقیفه نمی رود. شیعه، فاطمه(س) را در پشت در و علی(ع) را طناب بر گردن، تنها نمی گذارد. شیعه، جنازه تیر باران حسن(ع) را می‌بیند، اما سینه خود را آماج تیر ها قرار می دهد. شیعه، با زینب(ع) بر حسین می‌گرید. شیعه، کنار محمل زینب(س)، سر می‌شکند.

شیعه، هنوز برای رقیه(س) سه ساله در خرابه مرحم می برد. شیعه، بر امامان مظلومی که بدست میراث خواران سقیفه محبوس و مسموم شدند، می‌سوزد. شیعه، از امامش این درس ابدی را گرفته است که: "اگر دوست داری در درجات عالی بهشت با ما باشی، برای حزن ما محزون و برای شادی ما شاد باش!"

شیعه، در شادی وجود نازنین حضرت زهرا(س) که بهانه خلقت هستی است، شاد است و در کسب رضایت او! چون رضای او، رضای پیامبر و رضای پیامبر، رضای خداست! و هنگامیکه مادر عالمیان می‌فرمایند: "اللهم فرغنی لما خلقتنی له"، شیعه، سمت و سویی الهی می‌گیرد و چون خردی نوپا، دست بر دیوار می گیرد و با هدایت مادر به قرب الهی که همانا منزل و مآوای حقیقی است، پیش می‌رود.

پس در این روز، هم با لعن بر جبت و الطاغوت، قلب مادرت حضرت زهرا(س) را شاد کن و هم در غدیر ثانیِ ربیع الاول، با امیرالمؤمنین زمان خود، حضرت صاحب الامر(عج) بیعتی جاودانه بند تا هیچ گسستی چون سقیفه را یارای آن نباشد تو را جدا سازد ! و به آنان که منکرند اثبات کن که منتقم، آمدنی است!

متن از: علیرضا پورمشیر

حزن در فراغ محبوب

عن ابی الحسن الرضا علیه السلام:
یحزن لفقده اهل الارض و السماء، کم من مؤمن و مؤمنة متأسف متلهف حیران حزین لفقده.

اهل زمین و آسمان به جهت پنهان شدن او اندوهگین می شوند. چه بسیار مرد و زن مؤمنی که به واسطه غیبت او اسفناک، دل سوخته، سرگشته و غمگین می باشند.

غیبت نعمانی ص 180

امام سجاد(ع) و پيرمرد شامي

وقتي قافله اسيران کربلا به دمشق رسيد، در کنار کوچه‌ها مردم ايستاده بودند و تماشا مي‌کردند.


پيرمردي از شاميان جلو آمد و در مقابل قافله اسيران بايستاد و گفت: شکر خداي را که شما را کشت و شهرهاي اسلام را از شرّ مردان شما آسوده ساخت و اميرالمؤمنين يزيد را بر شما پيروزي داد.
امام زين‌العابدين(ع) به آن پيرمرد، که در آن سن و سال از تبليغات زهرآگين اموي در امان نمانده بود، فرمود: اي شيخ، آيا قرآن خوانده‌اي؟
گفت: آري.
فرمود: اين آيه را قرائت کرده‌اي: قل لا أسئلکم عليه أجرا إلّا المودّة في القربي?.
گفت: آري.
امام سجاد(ع) فرمود: آن خويشاوندان که خداوند تعالي به دوستي آنها امر فرموده و براي رسول ‌الله اجر رسالت قرار داده ماييم.
سپس آيه تطهير را که در حقّ اهل‌بيت پيغمبر(ص) است تلاوت فرمود: إنّما يريد الله ليذهب عنکم الرجس أهل‌البيت و يطهّرکم تطهيراً.
پيرمرد گفت: اين آيه را خوانده‌ام.
امام(ع) فرمود: مراد از اين آيه ماييم که خداوند ما را از هر آلايش ظاهر و باطن پاکيزه داشته است.
پيرمرد بسيار تعجب کرد، گريست و گفت: چقدر من بي‌خبر مانده‌ام. سپس به امام(ع) عرض کرد: اگر توبه کنم آيا توبه‌ام پذيرفته است؟
امام(ع) به او اطمينان داد.
اين پيرمرد را به سبب همين آگاهي شهيد کردند.


برگرفته از: عرفان اسلامي (شرح جامع مصباح الشريعه و مفتاح الحقيقه)، ج 12.
منبع خبر: ماهنامه موعود شماره 85

عزیز فاطمه از اسب سرنگون گردید

خدایا امشب شب عاشوراست ... و چه غمبار است امشب ...


مقبل که مداح حضرت اباعبدالله الحسین(ع)‌است می‌گوید:

من خیلی عاشق زیارت قبر امام حسین(ع) بودم. یکی از تجار به من گفت:‌من تو را با خرج خودم کربلا می‌برم. کاروانی ترتیب دادند و حرکت کردیم ولی در بین راه، سارقها ریختند کاروان ما را سرقت کردند و من دلشکسته به گلپایگان برگشتم. یک حسینیه بود، در آن حسینیه مشغول عزاداری شدیم تا شب عاشورای حسین. شب عاشورا را گریه کردیم، سینه زدیم و روضه خواندیم. سپس من خوابیدم.

در خواب دیدم که مشرف شده‌ام به صحن و سرای امام حسین(ع.) اما یک عده خادم‌هایی که لباس سفید مخصوص دارند، مامور انتظاماتند. من آمدم درب حرم اباعبدالله حسین(ع) دیدم یکی از آن خدام دست مرا گرفت و گفت: مقبل صبر کن. گفتم:‌آقا این در خانه حسین است “هرکه خواهی گو بیا و گو برو” چرا دستم را گرفتی؟ من عاشق حسینم، می‌خواهم بروم به زیارت قبرش. یک نگاهی به من کرد و گفت: مقبل، آرام بگیر. حرم را خلوت کرده‌اند، مادرش فاطمه زهرا به زیارت قبرش آمده است.

مقبل می‌گوید: من این حرف را که شنیدم برگشتم داخل صحن، دیدم در دهلیز وسط صحن یک مجلسی است، یک گروه باوقار، یک عده مردم نورانی نشسته‌اند. من هم همان دم در نشستم. طولی نکشید دیدم یک شخصیتی که او خورشید است و دیگران ستاره وارد شد. زیر بغل‌هایش را گرفتند، قامتش خمیده، لباس سیاه تنش، همه بلند شدند، او را صدر مجلس جا دادند. سوال کردم این آقا کیست؟ گفتند: خاتم انبیاست. گفتم اینهایی که نشسته‌اند چه کسانی هستند:‌گفتند: آدم صفی، ابراهیم خلیل، موسی، نوح شیخ‌الانبیا و عیسی مسیح. گفتم که این مجلس، مجلس انبیاست. دیدم همه سرسلامتی دادند.
پیغمبر فرمودند: دیدید حسین را کشتند. سرسلامتی دادند. پیامبر سر را بلند کرد و فرمود: محتشم را بگویید بیاید برای ما روضه بخواند. گفت: دیدم یک پیرمرد قدکوتاه، عمامه ژولیده، محاسن انبوه، بلند شد آمد جلو. تعظیم کرد و یک منبر از نور گذاشتند. پیغمبر فرمود: برو بالا. پله اول و دوم و سوم و... تا پله نهم ایستاد. من گفتم: حالا این دوازده بند شعری که گفته، ببینم از کجایش شروع می‌کند. دیدم شروع کرد به خواندن این شعر:

کشتی شکست خورده طوفان کربلا
در خاک و خون فتاده به میدان کربلا
از آب هم مضایقه کردند کوفیان
خوش داشتند حرمت مهمان کربلا
بودند دیو و دد همه سیراب و می‌مکید
خاتم ز قحط آب سلیمان کربلا
زان تشنگان هنوز به عرش می‌رسد
فریاد العطش ز بیابان کربلا

همه گریه کردند. پیغمبر رو کرد به انبیا و فرمود: دیدید حسینم را لب تشنه کشتند. آبش ندادند. محتشم خیال کرد دیگر بس است و ساکت شد. یک وقت پیغمبر فرمود محتشم بخوان. روضه بخوان، دلهای ما عقده دارد.
دیدم محتشم عمامه‌اش را زمین زد. از بالای منبر به پیغمبر عرض کرد: یا رسول‌الله، اینجا را نگاه کن واشاره کرد به گودی قتلگاه.

این کشته فتاده به هامون حسین توست
این صید دست و پا زده در خون حسین توست
این ماهی فتاده به دریای خون که هست
زخم از ستاره بر تنش افزون، حسین توست

یک وقت دیدم ملائکه دویدند. گفتند: محتشم بس است. پیغمبر غش کرده است. پیغمبر را به هوش آوردند. پیغمبر عبایش را برداشت با دست خودش بر دوش محتشم انداخت.

مقبل می‌گوید: دل من شکست. با خودم گفتم من هم مداح حسینم. چرا پیغمبر به من هیچ نفرمودند، اما به محتشم عبا دادند.
از مجلس انبیا بیرون آمدم. هی بر می‌گردم یک قدم پشت سرم را نگاه می‌کنم، اشکهای من جاری شد، خدایا حسین حلقه غلامی به گوش من نکرده است.
در این حال یک وقت دیدم یکی از خدام از داخل حرم می‌دود، صدا زد: بیا مقبل، مادرش فاطمه زهرا فرمود:‌مقبل برایم روضه بخواند. مقبل می‌گوید:‌من پله اول منبرایستادم و این شعر را خواندم:

نه شاه تشنه لبان بر جدال طاقت داشت
نه ذوالجناح دگر تاب استقامت داشت
هوا زجور مخالف چو قیرگون گردید
عزیز فاطمه از اسب سرنگون گردید
بلند مرتبه شاهی ز صدر زین افتاد
اگر غلط نکنم، عرش بر زمین افتاد

یک وقت دویدند و گفتند:‌ ای مقبل بس است، زهرا روی قبر حسین غش کرد.



اشکهای همیشه جاری در مقتل حضرت اباعبدالله الحسین(ع)، ص ۲۲ به نقل از گفتار وعاظ، ج۴

و اين بحر طويل است ...

عصر يک جمعه ي دلگير
دلم گفت بگويم بنويسم
که چرا عشق به انسان نرسيده است؟
چرا آب به گلدان نرسيده است؟
چرا لحظه ي باران نرسيده است؟
و هر کس که در اين خشکي دوران به لبش جان نرسيده است
به ايمان نرسيده است و غم عشق به پايان نرسيده است.
بگو حافظ دلخسته ز شيراز بيايد،
بنويسد که هنوزم که هنوز است
چرا يوسف گمگشته به کنعان نرسيده است؟
چرا کلبه احزان به گلستان نرسيده است؟

دل عشق ترک خورد،
گل زخم نمک خورد،
زمين مرد،
زمان بر سر دوشش غم و اندوه به انبوه فقط برد، فقط برد،
زمين مرد، زمين مرد،
خداوند گواه است، دلم چشم به راه است،
و در حسرت يک پلک نگاه است،
ولي حيف نصيبم فقط آه است
و همين آه خدايا برسد کاش به جايي،
برسد کاش صدايم به صدايي...

... عصر اين جمعه ي دلگير
وجود تو کنار دل هر بيدل آشفته شود حس،
تو کجايي گل نرگس؟
به خدا آه نفس هاي غريب تو که آغشته به حزني ست
ز جنس غم و ماتم،
زده آتش به دل عالم و آدم
مگر اين روز و شب رنگ شفق يافته،
در سوگ کدامين غم عظمي به تنت رخت عزا کرده اي؟ اي عشق مجسم!
که به جاي نم شبنم
بچکد خون جگر دم به دم از عمق نگاهت.
نکند باز شده ماه محرم
که چنين مي زند آتش به دل فاطمه آهت
به فداي نخ آن شال سياهت
به فداي رخت اي ماه! بيا
صاحب اين بيرق و اين پرچم و اين مجلس و اين روضه و  اين بزم توئي،
آجرک الله!
عزيز دو جهان يوسف در چاه،
دلم سوخته از آه نفس هاي غريبت
دل من بال کبوتر شده
خاکستر پرپر شده،
همراه نسيم سحري
روي پر فطرس معراج نفس گشته هوايي
و سپس رفته به اقليم رهايي،
به همان  صحن و سرايي
که شما زائر آني
و خلاصه شود آيا که مرا نيز به همراه خودت
زير رکابت
ببري تا بشوم کرب و بلايي؟
به خدا در هوس ديدن شش گوشه دلم تاب ندارد،
نگهم خواب ندارد،
قلمم گوشه دفتر غزل ناب ندارد،
شب من روزن مهتاب ندارد،
همه گويند به انگشت اشاره
مگر اين عاشق بيچاره ي دلداده ي دلسوخته ارباب ندارد...

تو کجايي؟
تو کجايي؟
شده ام باز هوايي،شده ام باز هوايي...

گريه کن
گريه و خون گريه کن، آري
که هر آن مرثيه را خلق شنيده است
شما ديده اي آن را
و اگر طاقتتان هست،
کنون من نفسي روضه ز مقتل بنويسم،
و خودت نيز مدد کن که قلم در کف من
همچو عصا در يد موسي بشود
چون تپش موج مصيبات بلند است،
به گستردگي ساحل نيل است،
و اين بحر طويل است
و ببخشيد که اين مخمل خون، بر تن تبدار حروف است
که اين روضه ي مکشوف لهوف است،
عطش بر لب عطشان لغات است
و صداي تپش سطر به سطرش همگي موج مزن آب فرات است،
و ارباب همه سينه زنان، کشتي آرام نجات است،
ولي حيف که ارباب «قتيل العبرات» است،
ولي حيف که ارباب«اسير الکربات» است،
ولي حيف هنوزم که هنوز است
حسين بن علي تشنه ي يار است
و زني محو تماشاست ز بالاي بلندي،
الف قامت او دال
و همه هستي او در کف گودال
و سپس آه که «الشّمرُ ...»

خدايا چه بگويم «که شکستند سبو را و بريدند ...»
دلت تاب ندارد
به خدا با خبرم
مي گذرم از تپش روضه که خود غرق عزايي،
تو خودت کرب و بلايي،
قسمت مي دهم آقا
به همين روضه که در مجلس ما نيز بيايي،
تو کجايي ...
تو کجايي ...

سيد حميدرضا برقعي

یک متن زیبا پیرامون غدیر

این متنی که به دستم رسیده را ببینید؛ خیلی زیباست:

یه هواپیمایی وسط اقیانوس داشته میرفته. یهویی خلبان سکته میکنه و میمیره. بین مسافرا این سؤال پیش میاد که هدایت هواپیما رو چه کسی باید به عهده بگيره! خوب معلومه! کمک خلبان! یه کسی که اینکاره باشه! یه کسی که بلد باشه هواپیما برونه! یه کسي که از همون جایی که خلبان مدرک خلبانی گرفته مدرک گرفته باشه.

ولي حالا اگر بهتون بگند یه آدم قلدری توی هواپیما پیدا شد و به زور کمک خلبان رو انداخت بیرون و خودش رفت توی اتاق خلبان، و مسافرا هم یا هیچ مخالفتی نکردند یا از یارو قلدره حمایت کردند، چی ميگید؟ حالا اصلا اینجوري هم نه! اگه مسافرین تصمیم بگیرند که عقلا [!] و ریش سفیدای هواپیما دور هم بشینند و جانشين خلبان رو انتخاب کنند چي؟ يا اصلا فرض کنیم مسافرین هواپیما تصمیم بگیرند که با رأی گیری و به شکل کاملا دموکراتیک کسی که قراره هواپیما رو هدایت کنه رو از بین خودشون انتخاب کنند! اگه کسی که انتخاب شد کمک خلبان نبود چي میگيد؟! شما نسبت به این مسافرا چه قضاوتی میکنید؟ به نظر شما این کار مسافرا احمقانه نیست؟! به نظر شما این هواپیما به مقصد میرسه؟!

مسلمونای صدر اسلام هم با رحلت پیغمبر (صلی الله عليه و آله) خلبان رو از دست دادند. آیا کمک خلبانی در کار نبود؟ البته که بود! کمک خلباني که مدرکشو از همون جايی گرفته بود که پیغمبر گرفته بود!!! همون خدایي که پيغمبر رو انتخاب کرده بود بهش گفت به مردم بگو بعد از من سرپرست شما این علي بن ابی طالبه. مسلمونا چی کار کردند؟

بعضیا میگند کاری که مسلموناي صدر اسلام کردند مثل کار مسافرای هواپیمای اول بود. یعنی يه قلدري به زور جاي پیغمبر نشست و بقیه هم کوتاه اومدند. تا سالها هم وضع همین بود. آدمهاي زورگو جای پیغمبر نشسته بودند و خلبانی ميکردند!!! بعضیا هم میگند که مسلمونای صدر اسلام در واقع کار دوم رو کردند. يعنی یه مشت ريش سفید و سران قبايل جمع شدند و جانشین پیغمبر رو انتخاب کردند!!! و البته اميرالمؤمنين رو انتخاب نکردند! اینکه کدوم یکی از اینها اتفاق اقتاد خیلي مهم نیست. مهم اینه که هر دو اشتباهات احمقانه ای بودند. و این از حال و روز امروز مسلمونا مثل روز روشنه!

حالا بعضی مسلمونا منورالفکر شدند. حتی اونايی که ادعاي شيعه بودن ميکنند کمک خلبان رو فراموش کردند! میگند مسافرا ميتونند با هم تصمیم بگيرند که هدایت هواپیما رو بدند به چه کسی! به نظرشون این کار خیلی هم عاقلانه میاد. اگر جلوشون هم حرف از کمک خلبان بزنی بهت تا میتونند بد و بیراه میگند، که تو يا قهرمان پروری یا خرافاتی یا ...!

غرض از همه این حرفا این بود که بگم «غدیر یعنی اعتماد به خدا». یعني اعتماد کني که خدا بعد از پيغمبر ما رو به حال خودمون رها نکرده. يعنی اعتماد کني که کمک خلبانی که خدا انتخابش کرده از همه بهتر ميتونه ما رو هدایت کنه و به مقصد برسونه! یادمون نره! خداوند با همه بدیهاي ما مسلمونا، با وجود اینکه کمک خلبانها رو یکی پس از دیگری خونه نشين کردیم و کشتیم، يکیشون رو نگه داشته. حالا تا کی بشه که مسافرای هواپيما سر عقل بیاند؟!!!


عید غدیر بر شما مبارک.
یا علي

عزيز فاطمه

مني که مايه ي ننگم به حد رسوايي...

چگونه از تو بخواهم به ديدنم آيي؟

چو خويش، يار تو ديدم، چه خوب فهميدم

عزيز فاطمه، مهدي، چقدر تنهايي


اللهم عجل فرجه


السلام علیک یا ثامن الحجج

السلام علیک یا علی بن موسی الرّضا (ع)