کرامات علويه
بعد از ايمان به خدا
عبداللّه بن عباس مى گويد: شبى در عالم خواب حضرت سلمان (ع) را ديدم مشاهده كردم كه تاجى از ياقوت برسر دارد و لباسهاى عالى بهشتى بر تن پوشيده گفتم : اى مرد تو غلام آزاد شده رسول اللّه (ص) نيستى؟
گفت : بلى هستم . گفتم : اى سلمان اين مقامى را كه من مشاهده مى كنم حكايت از مقام عالى تو مى كند كه خداوند متعال به تو عنايت كرده .
فرمود: آرى . گفتم : تو در بهشت بعد از ايمان به خدا و ايمان به رسول خدا (ص) چه چيزى را بهتر از همه چيز ديدى ؟
فرمود: لَيْسَ فى الْجَنَّةِ بَعْدَ الاْيمانِ بِاللّهِ وَرَسُولِه شيئٌ هُوَ اَفْضَلُ مِنْ حُبّ علىِ بنِ ابيطالبٍ(ع) در بهشت چيزى بهتر از دوستى و محبت على (ع) نيست بعد از ايمان بخدا و رسولش .
يعنى بعد از ايمان به خدا و رسولش چيزى بهتر از ولايت و محبت به على نيست . تنها چيزى كه انسان را وارد بهشت مى كند محبت على و اولاد على (عليهاالسلام ) است .
بهشت را بهشته ام بهشت من على بود
عليست آنكه از رخش بهشت منجلى بود
بغير ديده داشتن نشان اخولى بود
كسى است عاشق ولى كه ناظر ولى بود
نگاه به چهره على (ع)
حضرت سلمان (ع) فرمود: يك روز خدمت حضرت رسول اللّه (ص) مشرف شدم ، ديدم حضرت در حال سجده هستند و كلماتى را مى فرمايند. خوب كه گوش دادم شنيدم مى فرمايد: اِلهى بِحَقِّعلىِّ خَفّف عَلىَّ اَوزارى خدايا بحق على (ع) قسمت مى دهم گناهانى را كه بر دوش من گذاشته اند سبك گردان .
سلمان مى گويد: من تعجب كردم . صبر كردم تا حضرت سر از سجده برداشت بعد عرضكردم يا رسول اللّه شما خدا را بحق على (ع) قسم مى دهد؟
حضرت فرمود: اى سلمان اگر مى خواهى مقام على (ع) برايت ظاهر و واضح گردد برو به بقيع و صدا بزن بندار. وقتى او را ديدى مقام على (ع) را از او بپرس .
سلمان مى گويد: وارد بقيع شدم و صدا زدم بندار، ناگهان شخص عظيم الجثه اى را در كنارم مشاهده كردم از احوالاتش جويا شدم ؟!
گفت : من يكى از يهوديهاى مدينه بودم . لكن در دل محبت على (ع) را داشتم .
بطوريكه هرروز صبح مى آمدم كنار راه مى ايستادم تا آقاعلى (ع) از منزل بيرون آيد و جمال نورانى او را زيارت كنم .
يكروز صبح كه از منزل بيرون آمدم و بسر راه حضرتش ايستادم خبرى نشد پرس جوئى كردم گفتند آقا على (ع) به مسجد تشريف برده اند من از ترس مسلمانها جراءت نمى كردم وارد مسجد شوم . و تا جمال آقا را زيارت نمى كردم ممكن نبود دنبال كار روم .
لذا از آمدم محاذى در مسجد ايستادم باميد آنكه شايد چشمم بجمال نورانيش بيفتد. بمجرد آنكه محاذى در آمدم ديدم آقا على (ع) در ميان مسجد است از جاى خود حركت كرد و نگاهى بطرف من فرمود مثل اينكه ميدانست من منتظر ديدن اويم .
من هم جمال دل آراى او را زيارت كردم و پى كارم رفتم تا اينكه اجلم رسيد و در حال كفر از دنيا رفتم و مرا به آتش مبتلا نمودند و لكن قريب به يك ميل آتش از من دور است و بمن صدمه اى وارد نمى كند بخاطر اينكه در دلم محبت على (ع) است .
پيغمبر اكرم (ص) فرمود: حبّ علىٌ ايمان و بعضه كفرٌ و نفاق محبت على (ع) ايمان و بغض و دشمنى با او كفر و نفاق است .
و نيز فرمود: لواجتمع الناس على حبه ما خلق اللّه النار اگر همه مردم محبت على (ع) را داشتند خداوند آتش جهنم را خلق نمى كرد.
هر كه اندر دل بدارد مهر پاك مرتضى (ع)
جاى او باشد بهشت جاودان روز جزا
كيميائيست عجب مهر على (ع) نور خدا
مس ايجاد به گيتى شده ز اين مهر طلا
آنكه رامهر على (ع) نيست بدل مؤ من نيست
چونكه ايمان خداوند بود مهر ولا
منبع: روزنامه اعتدال