عکس مفهومی

چه تلخ است روابطمان این روزها که چیزی نیست جز حسابگری:
مجلس عروسی یکی از بزرگان بود و ملا نصر الدین را نیز دعوت کرده بودند. وقتی می خواست وارد شود، در مقابل او دو درب وجود داشت با اعلانی بدین مضنون: از این درب عروس و داماد وارد می شوند و از درب دیگر دعوت شدگان. ملا از درب دعوت شدگان وارد شد. در آنجا هم دو درب وجود داشت و اعلانی دیگر: از این درب دعوت شدگانی وارد می شوند که هدیه آورده اند و از درب دیگر دعوت شدگانی که هدیه نیاورده اند. ملا طبعا از درب دومی وارد شد. ناگهان خود را در کوچه دید، همان جایی که وارد شده بود.
این داستان حکایت زندگی ماست. کسانی را به زندگی مان دعوت می کنیم (رابطه هایی را آغاز می کنیم) اما وقتی متوجه می شویم از آنها چیزی عایدمان نمی شود، رابطه را قطع و افراد را به حال خودشان رها می کنیم.
روابط عاطفی ما چیزی بیشتر از الگوی حاکم بر مناسبات تجاری و اقتصادی نیست.
عشق بر مبنای ترس و ضعف محاسبه گر است. اگر محبتی می کنیم توقع جبران داریم دوست داشتن های ما قید و شرط و تبصره دارد. حساب و کتاب دارد. اگر کسی را دوست داریم به خاطر این است که لیوان نیازمان پر شود. اگر رابطه ای سود آور نباشد آن را ادامه نمی دهیم.
و چه ستمگر است آنکه از جیبش به تو می بخشد، تا از قلب تو چیزی بگیرد.
قسمتي از كتاب کاش حقیقت داشت__مارك لوي:
تصور کن برنده یک مسابقه شدی و جایزه ات اینه که بانک هر روز صبح یک حساب برات باز می کنه و توش هشتاد و شش هزار و چهارصد دلار پول می گذاره ولی دو تا شرط داره. یکی اینکه همه پول را باید تا شب خرج کنی، وگرنه هرچی اضافه بیاد ازت پس می گیرند. نمی تونی تقلب کنی و یا اضافهٔ پول را به حساب دیگه ای منتقل کنی. هرروز صبح بانک برات یک حساب جدید با همون موجودی باز می کنه. شرط بعدی اینه که بانک می تونه هروقت بخواد بدون اطلاع قبلی حسابو ببنده و بگه جایزه تموم شد.
حالا بگو چه طوری عمل می کنی؟
او زمان زیادی برای پاسخ به این سوال نیاز نداشت و سریعا .....
همه ما این حساب جادویی را در اختیار داریم: زمان. این حساب با ثانیه ها پر می شه. هر روز که از خواب بیدار میشیم هشتاد و شش هزار و چهارصد ثانیه به ما جایزه میدن و شب که می خوابیم مقداری را که مصرف نکردیم نمیتونیم به روز بعد منتقل کنیم. لحظه هایی که زندگی نکردیم از دستمون رفته. دیروز ناپدید شده. هرروز صبح جادو می شه و هشتاد و شش هزار و چهارصد ثانیه به ما میدن.
یادت باشه که من و تو فعلا از این نعمت برخورداریم ولی بانک می تونه هر وقت بخواد حسابو بدون اطلاع قبلی ببنده. ما به جای استفاده از موجودیمون نشستیم بحث و جدل می کنیم و غصه می خوریم. بیا از زمانی که برامون باقی مونده لذت ببریم. ازت تمنا می کنم.
![]()
مـرداب بـه رود گفـت :
چـه کـردی کـه زلالــــی ....؟!؟!
رود جـواب داد : گذشتـم ....؟!؟!
یه بعد از ظهر دلنشین آفتابی رو چند میخری؟
قیمت یك روزبارانی چنده؟
حاضری برای بو كردن یه بنفشه وحشی توی یه صبح بهاری یه تراول بدی؟
پوستر تمام رخ ماه قیمتش چنده؟
اگه نصف روز هم بنشینی به نیلوفر سوسنی رنگی كه كنار جاده دراومده نگاه كنی بوتهاش ازت پول بلیت نمیگیره.
چرا وقتی رعد وبرق میزنه از زیر درخت فرار میكنی؟
میترسی برق بگیردت، نه، اون میخواد ابهتش رو نشونت بده. آخه بعضی وقتا یادمون میره چرا بارون میآد.
این جوری میخواد بگه كه منم هستم.
هیچ وقت شده بگی دستت درد نكنه؟ شده از خودت بپرسی چرا تموم وجودش رو روی سرما گریه میكنه؟
هیچ وقت شده از خورشید بپرسی كه وقتی ذره ذره وجودش رو انرژی میكنه و به موجودات میبخشه ماهانه چقدر میگیره؟
چرا نیلوفر صبح باز میشه و ظهر بسته میشه؟ بابت این كارش حقوق میگیره؟
تا حالا شده به خاطر این كه زیر یه درخت بنشینی وبه آواز بلبل گوش كنی پول بلیت بدی؟
قشنگترین سمفونی طبیعت رو میتونی یه شب مهتابی كنار رودخونه گوش كنی.
چقدر باید بابت بودنم پرداخت كنم؟
تو كه قیمت همه چیز رو با پول میسنجی اگه یه روز یكی از داراییها رو كه داری ازت بگیرن زمین و زمان رو به بد و بیراه میگیری.
پشت قبالهات كه ننوشتن. اینا همه لطفه، اگه صاحبش بخواد میتونه همه رو آنی ازت پس بگیره!
اگه روزی فهمیدی قیمت یه لیتر بارون چنده؟
قیمت یه ساعت روشنایی خورشید چنده؟
چقدر باید بابت مكالمه روزانمون به خدا پول بدیم؟ و .....
اون وقت میفهمی که زندگی یعنی چی؟
اگر روزي عقل را بخرند و بفروشند، ما همه به خيال اينکه زيادي داريم فروشنده خواهيم بود!