ای قبای پادشاهی راست بر بالای توآفتاب فتح را هر دم طلوعی میدهدجلوه گاه طایر اقبال باشد هر کجااز رسوم شرع و حکمت با هزاران اختلافآب حیوانش ز منقار بلاغت میچکدگر چه خورشید فلک چشم و چراغ عالم استآن چه اسکندر طلب کرد و ندادش روزگارعرض حاجت در حریم حضرتت محتاج نیستخسروا پیرانه سر حافظ جوانی میکند
زینت تاج و نگین از گوهر والای تواز کلاه خسروی رخسار مه سیمای توسایهاندازد همای چتر گردون سای تونکتهای هرگز نشد فوت از دل دانای توطوطی خوش لهجه یعنی کلک شکرخای توروشنایی بخش چشم اوست خاک پای توجرعهای بود از زلال جام جان افزای توراز کس مخفی نماند با فروغ رای توبر امید عفو جان بخش گنه فرسای تو
+ نوشته شده در چهارشنبه یکم اسفند ۱۳۸۶ ساعت 8:43 توسط نصیر کلباسی
|